معنی کلمه زاغه در لغت نامه دهخدا
زاغه. [ غ َ /غ ِ ] ( اِ ) آغل. محل نگاهداری گوسفند و گاو. غاری که کوهستانیها در کوه میکنند که در زمستانها محل حیوانات باشد. ( فرهنگ نظام ). و رجوع به زاغذ و آغل شود.
زاغه. [ غ َ ] ( اِخ ) از شهرهای سودان واقع در کنار رود نیل بوده است. ابن بطوطه آرد: بر رود نیل شهری است بنام کارشخو و رود نیل از آن میگذرد و به کابره و سپس بطرف زاغه و از زاغة به تنبکتو میرود. پادشاه زاغه و کابره فرمان بردار پادشاه مالی هستند. اهالی زاغه از دیر باز پیرو اسلام و دارای حس دینی و دانش طلبی میباشند. ( سفرنامه ابن بطوطه چ پاریس ج 4 ص 395 ).
زاغه. [ غ َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین. واقع در 21000گزی باختر آبیک و 3000گزی راه عمومی و 1000گزی ایستگاه زیاران در جلگه ای معتدل. سکنه آن 330 و زبان آنها کردی و فارسی است. آب آن از چاه و در بهار از رودخانه بهجت آباد و محصول آن غلات و هندوانه. شغل اهالی زراعت و ساکنین آن از طایفه مافی اند و تغییر مکان نمی کنند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
زاغه. [ غ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قلقل رود از شهرستان تویسرکان. واقع در 14000هزارگزی جنوب شهر تویسرکان و 7000 گزی شمال باختری جمیل آباد واقع در منطقه ای کوهستانی و سردسیر. زبان سکنه فارسی و آب آن از چشمه و دارای محصول غلات و اندکی گردو و لبنیات میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
زاغه. [ غ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 24هزارگزی شمال خاوری دورود کنار راه مالرو و راه ژان به گله کوچک در منطقه ای جلگه و معتدل. زبان سکنه لری و دارای آب از قنات و محصول غلات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
زاغه. [ غ َ ] ( اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد است. این بخش در خاور شهرستان و محدود است از شمال به بخش چقلوندی از خاور به منطقه بروجرد از باختر به بخش حومه و از جنوب به بخش پاپی. موقعیت طبیعی آن کوهستانی و هوای قسمتی از آن گرمسیر و قسمت دیگر معتدل و قسمتی نیز سردسیر است. آب آن از سراب های میرک و طویله وفائی شاه و رودخانه کیان و چندین سراب دیگر تأمین میشود و محصول عمده اش غلات و لبنیات است. این بخش از 4 دهستان و 90 آبادی بشرح زیر تشکیل گردیده :