اصلع

معنی کلمه اصلع در لغت نامه دهخدا

اصلع. [ اَ ل َ ] ( ع ص ) مرد بیموی پیش سر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی کَل یعنی مرد بیموی پیش سر. ( آنندراج ). و یقال ایضاً: رأس اصلع. مؤنث : صَلْعاء. ج ، صُلْع، صُلْعان. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). تویل و داغسر. ( ناظم الاطباء ). دغ سر. ( مهذب الاسماء ) ( زوزنی ). کَل ، یعنی شخصی که موی سرش ریخته باشد. ( غیاث ). کسی که موی پیشانی اوبغیر بلای برص ریخته باشد. ( قاموس کتاب مقدس ). آنکه از میانه موی سرش رفته باشد. ( مؤید الفضلا ). دوخ چکاد. روخ چکاد. تویل. لغسر. داغ سر. آنکه موی پیش سر نداشته باشد. موی پیشانی رفته. آنکه میان سرش موی نداشته باشد. آنکه موی بر پیش سر ندارد. آنکه موهای وسط سرش ریخته و موهای اطراف آن باقی باشد. آنکه موی پیش سر او بشده باشد. ( لغت نامه های مختلف ). رجل ٌ اصلع؛ بین الصلع، و هو الذی انحسر شعر مقدم رأسه. قال الشیخ فی الشفاء: والنساء لایصلعن لکثرة رطوبتهن ، و لا الخصیان ، لأن مزاجهم یمیل الی مزاج النساء. ( بحر الجواهر ) : مردم اصلع را علت دوالی نباشد و هرگاه که دوالی پدید آید موی سر برآید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چنگی طبیب بوالهوس بگرفته زالی را مَجَس
اصلع سری کش هر نفس موییست در پا ریخته.خاقانی.نقرس گرفته پای گران سیرش
اصلع شده دماغ سبکسارش.خاقانی.وآن سَر و آن فرق کش شعشع شده
وقت پیری ناخوش و اصلع شده.مولوی.|| سنان زدوده جلاداده شده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سنان مجلو. ( قطر المحیط ).

معنی کلمه اصلع در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (ص . ) تاس ، کسی که موهای جلو سر وی ریخته باشد.

معنی کلمه اصلع در فرهنگ عمید

مردی که موهای جلو سرش ریخته باشد و پیش سر او موی نداشته باشد، تویل، داغسر.

معنی کلمه اصلع در فرهنگ فارسی

تویل، داغسر، دغسر، مردی که موهای جلوسرش ریخته باشدوپیش سراوموی نداشته باشد، صلعان جمع، مونث آن صلعائ
باشد داغ سر دغ سر .

معنی کلمه اصلع در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به کسی که موی جلوی سرش ریخته است اَصلَع (کچل) اطلاق می شود.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۵۵۳.
...

معنی کلمه اصلع در ویکی واژه

تاس، کسی که موهای جلو سر وی ریخته باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه اصلع

مطرب چنگ زن آن به که بجز فصل بهار رگ آن پیر سیه گیسوی اصلع نکشد
إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا ای اشرکوا یعنی کفّار قریش: ابا جهل و الولید ابن المغیرة و العاص بن وائل و اصحابهم من مترفی مکة کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یعنی عمّارا و خبّابا و صهیبا و بلالا و المقداد و سلمان و ابا الدّرداء و ابن مسعود و ابن امّ مکتوم «یضحکون» و بهم یستهزءون و من اسلامهم یتعجّبون. قال مقاتل و الکلبی: نزلت فی علی بن ابی طالب علیه السّلام و ذلک انّه جاء فی نفر من المسلمین الی النّبیّ (ص) فسخر منهم المنافقون و ضحکوا و تغامزوا ثمّ رجعوا الی اصحابهم فقالوا: رأینا الیوم الاصلع فضحکنا منه فانزل اللَّه هذه الآیة قبل ان یصل علی (ع) و اصحابه الی رسول اللَّه (ص).
چون پای بست سلسله مهر او شدستی اصلع سری بچشم تو زنجیر مو نماید
تویل مردم اصلع چکاد پیشانی بسونه زلف و مجعد غف است و تاری داج
گر همت والات کند قصد به بالا فرق سرش از سودن کیوان شود اصلع
نقرس گرفته پای گران سیرش اصلع شده دماغ سبکبارش
وان سر و فرق گش شعشع شده وقت پیری ناخوش و اصلع شده
از جُنَیْد حکایت کنند که ابوحفص حدّاد ببغداد شد مردی با وی بود اصلع و سخن نمی گفت من بپرسیدم از اصحاب ابوحفص، از حال او، گفتند این مردیست که صد هزار درم بر وی نفقه کرده بود و صد هزار دیگر وام کرده هرگز ویرا زهره نبود که یک سخن بگوید.
اوست آن الکن با معنی و لفظ بی حد اوست آن اصلع با طره و زلف بسیار
چنگی طبیب بوالهوس، بگرفته زالی را مجس اصلع سری کش هر نفس، موئی است در پا ریخته