افاقه

معنی کلمه افاقه در فرهنگ معین

(اِ قِ ) [ ع . افاقة ] ۱ - (مص ل . ) بهبود یافتن . ۲ - به هوش آمدن . ۳ - (اِمص . ) بهبود. ۴ - گشایش .

معنی کلمه افاقه در فرهنگ عمید

۱. بهبود یافتن، رو به تندرستی نهادن بیمار.
۲. (اسم ) [عامیانه] اثر، نتیجۀ خوب، فایده.

معنی کلمه افاقه در فرهنگ فارسی

بهبودیافتن، روبه تندرستی نهادن بیمار، بهوش آمدن، ازمستی بهوش آمدن
۱ - ( مصدر ) بهبود یافتن . رو بصحبت نهادن بیمار . ۲ - روی بخوبی خوشی آوردن . ۳ - بهوش آمدن . ۴ - ( اسم ) بهبود . ۵ - گشایش .
یوم ... یکی از ایام عرب است .

معنی کلمه افاقه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] افاقه یعنی هشیاری که این عنوان در بیشتر بابهای فقهی به مناسبت مطرح شده است.
افاقه در فقه به معنای هشیار شدن پس از دیوانگی، بیهوشی و یا مستی به کار رفته است.
جبران تکلیف بعد از افاقه
آنچه شخص عاقل، مکلف به آن است، دیوانه، بیهوش و مست نیز پس از افاقه و بازگشت عقل، به آن مکلّف است و هر تکلیفی که قبل از افاقه ترک شده است، اگر دیوانگی، بیهوشی یا مستی، عذر در ترک آن نباشد، جبران آن پس از افاقه واجب است.
بطلان یا عدم بطلان حق بعد از افاقه
برخی حقوق، مانند حق وکالت با عروض دیوانگی باطل می‏شود و برای ادامه آن پس از افاقه، تجدید وکالت لازم است، امّا برخی حقوق، مانند حق شفعه باطل نمی شود.


معنی کلمه افاقه در ویکی واژه

افاقة
بهبود یافتن.
به هوش آمدن.
بهبود.
گشایش.

جملاتی از کاربرد کلمه افاقه

او مردی عیاش بود و به باده‌گساری معتاد شده بود. عموی وی صادق‌خان هر چه کوشید او را در خط اعتدال بیندازد افاقه نکرد. اندکی بعد توسط صادق خان از قدرت کنار گذاشته شد. کور کردن او را برخی به فرمان صادق خان و برخی دیگر به فرمان علیمراد خان می‌دانند. او سرانجام در رجب سال ۱۲۰۱ ه‍.ق و در زمان حکومت جعفرخان زند درگذشت و در حرم احمدبن موسی شاهچراغ بخاک سپرده شد.
فشبهت عاده الجلسا ببعض عادات النساء حیث یهوین رجالا عندهم ثراء المال فیظهرن الشعف بهم و الشعف الیهم والقلق لهم و الملق لدیهم حتی یذهب من المرء ماله و یضعف حاله و تخیب اوطاره و اماله فیر جعن بالخو بعدالشجی و السوا بعدالهلوی والافاقه بعدالعشق والملاله بعدالمیل کما قل یوما ثرائی و مل قومی ثوائی فجاوا بالاسفاق بعدالاشقاق و الازرآء والضد بعدالود و الخلف خلف الوعد وکم رایت غصه بعد عزه و نقمه بعد نعمه و عسرا بعد یسر و قبحا بعد حسن حتی صار مجلسی محبسی و مدامی ملامی و غنائی عنائی و طربی تعبی و ندیمی ندمی والدهر یعتقب اللذات بالالم فلم یبق لی شفیق و لا رفیق و لم یلقنی صدیق الا بما لایلیق فاخرونی بعد ماقدمونی و زیفونی بعد ماضیفونی و رزقونی فمزقونی و متعونی فمنعونی
و زهد بعضی به مرتبه ای بود که در شبهای گرم که به عبادت ایستادی مکانی را طلب کردی که نسیم سحر به آنجا نوزیدی تا مبادا اندکی افاقه از برای او حاصل شود.
پیش از اینت بحمدالله تعالی سرو سامانی بود، و چون امثال و اقارب سفره و خوانی، محسود خرابات بودی و محمود مناجات، همه از نکبت فقر فاقه تراش و ادبار ذوق افاقه سوز هدروهبا شد، و فرع زمین و جزو هوا، نه قماری کرد، نه عقاری خوردی، نه در سوق اربابی قناره سلخ و قصبی افروخته گشت، و نه در دکان خالصه کار و کسبی پرداخته، این خرابی هیچ عمارت از چه زاد و رسته برگ و ساز را این بی آبی و خسارت از چه رست؟ شعر:
چشمانت جز بطمع گشوده نگردد و نفست جز به سرکشی پیشه نکند. و دلت از گناهکاری افاقه نپذیرد، راستی بروز حساب وای بر تو بادا.
ثانی آن که: اگر چه با آن همه اصرار و ابرام کمترین، یک تومان از طلب چند ساله سپاه بسطام و یک نفر از سواره و سپاه دارالمرز و سمنان نرساندید که از کار اینجا اطمینانی بهم رس و مثل شرفیابی چارمحال ورسیدن خبر بافق از دنبال نشود، اما فضل خداوند تعالی و بخت شاهنشاه روح العالمین فداه امداد کرد و همین ضرب که بآلامان ها رسید حساب خود را کردند و افاقه کامل حاصل شد. کمترین بسیار سعی کردم که خود تشریف نبرند والی خراسان را مأمور فرمایند اول بول فرمودند بعد نمیدانم چطور شد که خود هم با والی تشریف بدند باین سبب قدری تفاوت درین هنگام که خودعازمند و والی متوقف، بهم خواهد رسید، البته بندگان عالی تا حال امدادی مأمور داشته اید، همین که امداد برسد ان شاءالله تعالی هیچ عیب و نقص حاصل نمیشود.
وصل آورد افاقه و در دور اتصال دیوانگان عشق تو دیوانه تر شدند