استعباد

معنی کلمه استعباد در لغت نامه دهخدا

استعباد. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) به بندگی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). تعبید. || مانند بنده گردانیدن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه استعباد در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) کسی را بندة خود ساختن ، مانند بنده گردانیدن .

معنی کلمه استعباد در فرهنگ عمید

به کسی را بندۀ خود کردن، به بندگی گرفتن.

معنی کلمه استعباد در فرهنگ فارسی

بندگی خواستن، به بندگی گرفتن، کسی رابنده خودساختن، مانندبنده گردانیدن
استعجاب ۱ - ( مصدر ) شگفت کردن شگفتی نمودن عجیب شمردن در شگفت شدن بشگفت آمدن . ۲ - ( اسم ) شگفتی تعجب .

معنی کلمه استعباد در ویکی واژه

کسی را بندة خود ساختن، مانند بنده گردانیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه استعباد

و ابتدا به شرح سیرت ملوک کنیم، گوییم: سیاست ملک که ریاست ریاسات باشد بردو گونه بود و هر یکی را غرضی باشد و لازمی. اما اقسام سیاست: یکی سیاست فاضله باشد که آن را امامت خوانند و غرض ازان تکمیل خلق بود و لازمش نیل سعادت؛ و دوم سیاست ناقصه بود که آن را تغلب خوانند و غرض ازان استعباد خلق بود و لازمش نیل شقاوت و مذمت. و سائس اول تمسک به عدالت کند و رعیت را بجای اصدقا دارد و مدینه را از خیرات عامه مملو کند و خویشتن را مالک شهوت دارد، و سایس دوم تمسک به جور کند و رعیت را بجای خول و عبید دارد و مدینه پرشرور عام کند و خویشتن را بنده شهوت دارد. و خیرات عامه: امن بود و سکون و مودت با یکدیگر و عدل و عفاف و لطف و وفا و امثال آن، و شرور عامه: خوف بود و اضطراب و تنازع و جور و حرص و عنف و غدر و خیانت و مسخرگی و غیبت و مانند آن. و مردمان در هر دو حال نظر بر ملوک داشته باشند و اقتدا به سیرت ایشان کنند، و از اینجا گفته اند که الناس علی دین ملوکهم و الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم، و یکی از ملوک گوید نحن الزمان.
وَ إِذْ نادی‌ رَبُّکَ مُوسی‌، ای و اذکر لقومک ایها الرسول قصة موسی اذ کلّمه ربک، ای محمد (ص) قوم خود را خبر کن و ایشان را آگاهی ده از قصه موسی و سخن گفتن با وی لیلة النار آن شب که آتش دید و درخت و خداوند تو با وی گفت: ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ لانفسهم بالکفر و المعصیة و لبنی اسرائیل باستعبادهم و سومهم سوء العذاب، قوم فرعون بدل من القوم الظالمین. أَ لا یَتَّقُونَ الا تخصیص علی الفعل، ای الا یخافون اللَّه سبحانه فیؤمنوا به. و در شواذ خوانده‌اند: الا تتقون بالتاء، و المعنی قل لهم الا تتقون الا تعبدون اللَّه و توحدونه.
«وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما» یعنی بنی اسرائیل «مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ» یعنی من استعباد فرعون ایّاهم و من کرب الغرق.
وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ من استعباده ایاهم و استخدامه لهم و قتله اولادهم، ثم فسّر العذاب، فقال مِنْ فِرْعَوْنَ و قرأ ابو جعفر من فرعون بفتح المیم، فیکون جوابا لقوله: فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی‌ و قوله: ما رَبُّ الْعالَمِینَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ کقوله کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ و کقوله: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ قراءة ابو جعفر، جواب فرعون است که فرا موسی گفت: این خدای شما خود کیست تا نام او برند؟ جواب وی اینست که: من فرعون إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ فرعون خود کیست از این ناپاکی، شوخ گزاف کاری از جمله گزاف کاران.
بندگی در غیب آید خوب و گش حفظ غیب آید در استعباد خوش
او ز استعباد و از انکارشان گاه خوشدل بوده گه خاطر گران
فرمان آمد که یا موسی! تو رسول منی بفرعون و قوم وی که بر خود ستم کردند بکفر و معصیت و بر بنی اسرائیل ستم کردند باستعباد و انواع عذاب، پیغام ما برسان و ایشان را بر توحید خوان و بگوی: أَ لا یَتَّقُونَ بنپرهیزند از خشم و عذاب خدای؟
تأویل دیگر آنست که موسی نعمت شناخت از فرعون بر خود و منّت پذیرفت و اقرار کرد، گفت: لعمری هی نعمة ان عبّدت بنی اسرائیل و ربیتنی و لم تستعبدنی کاستعبادهم، لعمری که این نعمتی است و ترا بر من منّت است که بنی اسرائیل را بردگان گرفتی و مرا برده نگرفتی. وجهی دیگر گفته‌اند که این نعمت است و ترا بر من منّت است که بنی اسرائیل را بردگان گرفتی تا من گریختم و باین روز دولت و نبوت افتادم. فبهت فرعون و انقطع و اخذ فی کلام آخر.