معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 138
- گرو بستن
- پرندک
- پیشانه
- چلیم
- نیشاپور
- پاده بان
- مهمانکده
- مماثلت
- مستهام
- مصعد
- واگشت
- مستطیر
- کفیل
- نهنج
- نهشل
- کبور
- آجان
- کوریجان
- هم دندان
- پرطراوت
- مستبشر
- نشیط
- معشار
- کفاء
- نامحصور
- چوشک
- پیشکش کردن
- کزل
- چهارضلعی
- کارسنج
- کاگل
- موتاب
- کبکبه
- کارستان
- ناغوش
- پرده شناس
- گالوانومتر
- پرزحمت
- کش رفتن
- همشاگردی
- گازرگاه
- کاروانگاه
- مینائی
- گریبانه
- نغوله
- هفت پرگار
- وريد
- چدار
- پرشهوت
- نابیوس
- چیلان
- نوشاندن
- هودک
- کبابه
- پرواری
- مواثیق
- چهارمیخ
- ملتوی
- کنیدوس
- معقرب
- منجز
- اجدل
- نوازیدن
- هربد
- کبَر
- مقالید
- پس نماز
- نجیح
- مصبوغ
- منحدر
- مصبح
- پستخانه
- گاوصندوق
- مس مس
- مندمج
- موقن
- مضادت
- پافشردن
- پا کوتاه
- منتسخ
- نيو
- کالار
- کاسه لیس
- منطمس
- مسلوخ
- نفحه
- وارد ساختن
- کمانداری
- نیزه گذار
- کعاب
- معبس
- مشک بید
- نیمسوز
- مسلوک
- هیچوجه
- پلوتن
- نشوه
- چوخا
- کج کلاه
- کاغه
- وهنگ
- گردن افراشتن
- مسعی
- پوستک
- مقتنی
- چهره پرداز
- میعادگاه
- کهانت
- مطفف
- هزیل
- کاشیکاری
- منکسف
- خیر مقدم
- پولادخای
- مطفی
- موهوب
- پروبال
- پشتاپشت
- ورشکست شدن
- پرمغز
- سرآسیمه
- هبال
- هزارمین
- کلاه گیس
- گارون
- گرهگشایی
- کرخانه
- مناقصه
- گرجستانی
- پیران سال
- منقاش
- پشیزه
- ناذر
- میخچه
- مقاوله
- پیشکی
- گریزپا
- مناوبت
- کویچ
- گران قدر
- معقد
- مسجون
- هزارآوا
- مشمس
- ناگداز
- کوردل
- کبودان
- نازیدن
- کرده کار
- چام چام
- مزکی
- پربرکت
- پسودن
- مسرف
- گردآفرید
- پیمون
- مِنو
- مقنطر
- هامن
- نیمسال
- پاچه گیر
- کمرکش
- پشت دری
- کاسه پشت
- وجنه
- گریزاندن
- پیشگوئی
- پیغال
- کلاج
- والامنش
- موبر
- کسکن
- هکری
- مکنده
- مزمور
- هم شهری
- وخشور
- پاسه
- کروبیان
- پرحرف
- وحشیانه
- چارچار
- نسر واقع
- کویز
- چمیدن
- کشورگشا
- نامه رسان
- نجات یافته
- هاجره
- پی گرد
- همپا
- چغد
- ناجح
- چلاق
- کاغذبازی
- پالونه
- هلیل رود
- هابط
- مواکب
- مژگانی