منتسخ

معنی کلمه منتسخ در لغت نامه دهخدا

منتسخ. [ م ُ ت َ س َ ] ( ع ص ) نسخه گرفته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). نوشته شده و نقل کرده شده. ( ناظم الاطباء ) : در هر شخص انسانی از نسخه وجود آدم و حوا نسخه دیگر منتسخ شد به وجود ازدواج روح جزوی و نفس جزوی. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 96 ). || بعضی به معنی رد کرده شده نیز نوشته اند. ( غیاث ) ( آنندراج ). در غوامض سخن نوشته که اگرچه منتسخ از انتساخ به معنی نسخه گرفتن مشتق است ، اما فارسیان به فتح را به معنی منسوخ استعمال کرده اند. ( آنندراج ) :
هر آیت کمال که پیش از تو حکم یافت
آن حکم منتسخ شد و آن نسخه ابتر است.بدر چاچی ( از آنندراج ).
منتسخ. [ م ُ ت َ س ِ ] ( ع ص ) نسخه گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). آنکه نسخه می نویسد و نسخه برمی دارد. ( ناظم الاطباء ). || ناسخ. ( از آنندراج ). آنکه محو می کند و نسخ می نماید. ( ناظم الاطباء ) :
رقمش منتسخ چهره یار.ظهوری ( از آنندراج ).

معنی کلمه منتسخ در فرهنگ معین

(مُ تَ س ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - نسخ کننده ، زایل کننده . ۲ - نسخه (کتاب ) گیرنده .

معنی کلمه منتسخ در فرهنگ عمید

نسخه گرفته شده.

معنی کلمه منتسخ در ویکی واژه

نسخ کننده، زایل کننده.
نسخه (کتاب)
گیرنده.

جملاتی از کاربرد کلمه منتسخ

کهکشان نیست به جز منتسخ تو ماری که همه وصف ضمیر تو بر آن تومار است