نوشاندن

معنی کلمه نوشاندن در لغت نامه دهخدا

نوشاندن. [ دَ ] ( مص ) نوشانیدن. متعدی نوشیدن. رجوع به نوشانیدن شود.

معنی کلمه نوشاندن در فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) نوشانیدن .

معنی کلمه نوشاندن در فرهنگ عمید

آب یا نوشابه به کسی خوراندن: ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن (حافظ: ۷۹۶ ).

معنی کلمه نوشاندن در ویکی واژه

نوشانیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه نوشاندن

مرا نوشاندند و گفتند سیراب شدنی نیستی. هر چند اگر کوههای «سراه » را بنوشانند، سیراب شود.
تلخ بود آنچه بمن نوشاندند می تقدیر بباید نوشید
او بریختن باده پرداخت و من به نوشاندنش با باده ای که تهیدست را سلطنت می بخشید. سپس، آن گاه که باده در او اثر کرد، دامنش بگرفتم.
با درافتادگان، ستم کردن زهر را جای شهد نوشاندن