جملاتی از کاربرد کلمه هفت پرگار
چنین هفت پرگار بر گرد شاه در آن دایره شه شده نقطه گاه
تو آن نوری که چون آئی پدیدار بسوزانی ز غیرت هفت پرگار
روز و شب این هفت پرگار ای پسر از برای تست در کار ای پسر
در طلب برخود بگشت او هفت بار هفت پرگار فلک شد آشکار
از آن پیش کاین هفت پرگار تیز کند خط عمر مرا ریز ریز
عجایب نامهٔ این هفت پرگار مرا در خون بگردانید صد بار
که همچون من شود در آخر کار حقیقت خرقه بیند هفت پرگار
ز دود جوهر اینجا هفت پرگار عیان شد بعد ازین در عین دیدار
چو بنماید جمال یار دیدار چو یک ارزن نماید هفت پرگار
ز آفرینش عالم غرض جز آدم نیست به گرد نقطه ما دور هفت پرگارست