پرحرف

معنی کلمه پرحرف در لغت نامه دهخدا

پرحرف. [ پ ُ ح َ ] ( ص مرکب ) در تداول عوام ، پرگوی. پرسخن. بسیارگوی. ثرّ. ثرّة. پرروده. روده دراز.

معنی کلمه پرحرف در فرهنگ فارسی

( صفت ) پرگوی بسیار گوی روده دراز پر نفس : آدم پرچانه ایست .

جملاتی از کاربرد کلمه پرحرف

بمن نوبت نداد آنچشم پرحرف پس از عمریکه راه حرف وا شد
از خصوصیات بارز این شخصیت پرحرفی است و علاقهٔ زیادی به تعریف خاطره دارد.
چشم پرحرف تو در فکر سخن پردازیست از چه جویای تو امروز غزلخوان نشود
چشم پرحرف و لب بوسه ربا می باید حسن سهل است، ز معشوق ادا می باید