گریزاندن

معنی کلمه گریزاندن در لغت نامه دهخدا

گریزاندن. [ گ ُ دَ ] ( مص ) فرار دادن. || رهانیدن مال التجاره از باج و گمرک از راهی غیرمسلوک تا باج ندهد. قاچاق کردن. رجوع به گریزانیدن شود.

معنی کلمه گریزاندن در فرهنگ عمید

فراری دادن، اسباب فرار کسی را فراهم ساختن.

معنی کلمه گریزاندن در فرهنگ فارسی

گریزانیدن:فراردادن، اسباب فرارکسی رافراهم ساختن
( مصدر ) ۱ - فرار دادن . ۲ - قاچاقی مال التجاره را بجایی بردن تا حقوق گمرکی و عوارض را ندهند .

جملاتی از کاربرد کلمه گریزاندن

ز زین مرصع به پشتش، غرض گریزاندن جوهرست از عرض