پیران سال

معنی کلمه پیران سال در لغت نامه دهخدا

پیران سال. ( اِ مرکب ، ق مرکب ) ایام پیری. روزگار پیری. گاه پیری :
گفت کاندیشه نیستت ز وبال
که نهی تهمتم به پیران سال.ناصرخسرو.دوستان هیچ مپرسید که چون شد حالم
با جوانی نظر افتاد بپیران سالم.حسن دهلوی.

معنی کلمه پیران سال در فرهنگ عمید

زمان پیری، روزگار پیری: گفت کاندیشه نیستت ز وبال / که نهی تهمتم به پیران سال (ناصرخسرو: لغت نامه: پیران سال ).

معنی کلمه پیران سال در فرهنگ فارسی

ایام پیری رورزگار پیری . یا به پیران سال . در روزگار پیری : دوستان هیچ میرسید که چون شد حالم با جوانی نظر افتاد به پیران سالم . ( حسن دهلوی )
ایام پیری روزگار پیری

معنی کلمه پیران سال در ویکی واژه

پیران‌سال
(قدیم): پیرانه سر.

جملاتی از کاربرد کلمه پیران سال

چنین بود با شاه پیمان تو به پیران سالار فرمان تو
گویند خردسال جوانان میکده پیران سال خورده به جامی جوان کنند
پیران سال‌خورد و جوانان خوردسال هفتاد و یک شهید به جان یار و یاورم
چو آهنگ پیران سالار کرد که جوید به آورد با او نبرد
به پیران سالار فرمود پس که ما را درنگ اندرین کار بس
سپهبد به پیران سالار گفت که خسرو سخن برگشاد از نهفت
پیران سالخورده سخن پخته می کنند شاخ نهال میوه خود نیمرس کند
چو پیران سالار لشکر براند میان یلان هفت فرسنگ ماند