مس مس

معنی کلمه مس مس در لغت نامه دهخدا

مس مس. [ م ِ م ِ ] ( اِ مرکب ) ( در تداول عوام ) به آهستگی. باتأنی. باکاهلی. مس و مِس :
پس نشست و نوشت بامس مس
قصه را چند صورت مجلس.ملک الشعراء بهار ( دیوان ج 2 ص 107 ).رجوع به مس ومس شود.

معنی کلمه مس مس در فرهنگ معین

(مِ مِ ) (ق . ) (عا. ) آهستگی ، کُندی .

معنی کلمه مس مس در فرهنگ عمید

آهستگی و کندی در کار.
* مس مس کردن: (مصدر لازم ) [عامیانه] در کاری آهستگی و کندی کردن، کاری را به تٲنی انجام دادن.

معنی کلمه مس مس در فرهنگ فارسی

( اسم ) آهستگی تانی . یا با مس مس باهستگی بتانی : پس نشست و نوشت با مس مس قصه را چند صورت مجلس . ( بهار )

معنی کلمه مس مس در ویکی واژه

(عا.)
آهستگی، کُندی.

جملاتی از کاربرد کلمه مس مس

چه باشد آن مس مسکین چو کیمیا آید که او فنا نشود از مسی به وصف زری
نباید کرد دیگر هیچ مس مس بباید رفت فوری، توی مجلس
از حواسِ خمس مستغنی است ذاتِ کاملت لازمِ ذات است گویایی و بینایی ترا
نباید کرد دیگر هیچ مس مس بباید رفت فوری توی مجلس
سلام و خدمت کردم بگفتیم چونی چنان بود مس مسکین که کیمیا خواهد
کیمیای حال باشد دست او دست جنباند شود مس مست او