کرده کار

معنی کلمه کرده کار در لغت نامه دهخدا

کرده کار. [ ک َ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) جلد. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( برهان ). مردی جلد را گویند. ( صحاح الفرس ). جلدکار. ( انجمن آرا ). || کاردان. کارآزموده. تجربه کار. مقابل نکرده کار. ( برهان ). آزموده کار. کارکرده. ( انجمن آرا ). مجرب. آزموده. عامل :
جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر
عفریت کرده کار و تو زو کرده کارتر.دقیقی.ترا نخواهم جز کافر و ستمگر از آنک
به بد نمودن من کرده کار و آژیری.دقیقی.( یادداشت مؤلف ). استاد. ( انجمن آرا ).
- نکرده کار ؛ ناآزموده. نامجرب. ( یادداشت مؤلف ): نکرده کار را مبر به کار. ( یادداشت مؤلف ).
چسان کار بگشاید از روزگار
به ناکرده کاری فتاده ست کار.ملاطغرا ( از آنندراج ).

معنی کلمه کرده کار در فرهنگ معین

(کَ دِ ) (ص مر. ) کارآزموده و باتجربه .

معنی کلمه کرده کار در فرهنگ عمید

کارکرده، کارآزموده، مجرب، کاردان: جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر / عفریت کرده کار و تو ز او کرده کارتر (دقیقی: ۹۹ ).

معنی کلمه کرده کار در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آزموده تجربه کار تجربه دیده مقابل نکرده کار نا کرده کار : [ جادو نباشد از توبه تنبل سوار تر عفریت کرده کار و تو زو کرده کارتر ] . ۲ - جلد چابک چالاک .

معنی کلمه کرده کار در ویکی واژه

کارآزموده و باتجربه.

جملاتی از کاربرد کلمه کرده کار

نا کرده کار دلبر من دل به کین نهاد لطفی نکرده طرح جفا بر زمین نهاد
مپرس باعث کام دل اسیر مپرس نداشت روی توقع نکرده کار نداشت
عقل پیرش داده ایزد در سر و بخت جوان دولتش در عهده خود کرده کار شیخ و شاب
این سگی بود پاسبان گله من بدو کرده کار خویش یله
در پی زلفش حواسم را پریشان ساختم هیچ کس غارت نکرده کاروان خویشتن
چشم خودبینی به هر ناکرده کاری داده اند کار عالم کردن و خود را ندیدن مشکل است
از کار سخت خود نکنم هیچ شکوه، زانک ناکرده کار، می‌نتوان زیست کامکار
در خواب من در‌آمد شوق نکرده کار در پرده‌های دیده نگه ساخت خواب را
مادر غرور دولت و ناگه ز گوشه یی دست زمانه زیر و زبر کرده کار و بار
چومن هزار فزونست و صد هزار فزون ز فر خدمت او کرده کار خویش چو چنگ