کزل

معنی کلمه کزل در لغت نامه دهخدا

کزل. [ ک ُ زَ ] ( اِ ) بن خوشه ها و کاههای خشن و درشت ناکوفته باقی مانده در خرمن. ( یادداشت مؤلف ). کُرچَل ( در تداول دهقانان اطراف بروجرد ).

معنی کلمه کزل در فرهنگ فارسی

بن خوشه هاو کاههای خشن و درشت ناکوفته باقی مانده در خرمن

جملاتی از کاربرد کلمه کزل

به کزلک از ورق چون بسترم سطر مکرر را تو گویی سونش لعل و گهر می‌ریزد از کاغذ
نام تو دردیوان عشق آنگاه در ثبت اوفتد کزلوح جان ودل شوداین حرف هستی تو حک
نیرزم هیچ چون لفظ مکرر ضایعم ضایع مگر کزلک کشد دست نوازش بر بر و دوشم
بگفت آن سخن کزلب او شنید ز مار سیاه آن شگفتی که دید
صحیفه پیش نگاه و نگاه کزلک تیز دریغ گر به سر حرف مدعا انداخت
گفت بر قبرت چنان شیون کنم کزلحد جستن کنند اهل قبور
اگر خواهی به حسرت سینه سفتن ورم خواهی به کزلک دیده خستن
من بشکر زآن سبب خود رادهان خوش میکنم کزلبت بردند شیرینی ودر شکرنهاد
کزلب شیرین او وز خنده چون شکرش زاهدان رارو ترش شد عارفان را وقت خوش