معبس

معنی کلمه معبس در لغت نامه دهخدا

معبس. [ م ُ ع َب ْ ب َ ] ( ع ص ) روی در هم کشیده. ترشروی. ( کلیات شمس چ فروزانفر جزو هفتم ، فرهنگ نوادر لغات ) :
ضحاک بود عیسی عباس بود یحیی
این ز اعتماد خندان وز خوف آن معبس.مولوی.و رجوع به تعبیس شود.
- روی معبس کردن ؛ روی درهم کشیدن. چهره دژم کردن. روی ترش کردن :
تا بعد نبی کیست سزاوار امامت
بیهوده مخا ژاژ و مکن روی معبس.ناصرخسرو.

معنی کلمه معبس در فرهنگ معین

(مُ عَ بَّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ترش رو.

معنی کلمه معبس در فرهنگ فارسی

روی در هم کشیده تروشروی

جملاتی از کاربرد کلمه معبس

ضحاک بود عیسی عباس بود یحیی این ز اعتماد خندان وز خوف آن معبس