وهنگ

معنی کلمه وهنگ در لغت نامه دهخدا

وهنگ. [ وِ هََ ] ( اِ ) حلقه چوبینی را گویند که در باربند و شریطه می باشد و گاهی به جای رکاب آهنی آویزند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) :
چون برون کرد زو هماره وهنگ
در زمان درکشید محکم تنگ.؟ ( از لغت فرس 307 ).مؤلف فرهنگ نظام نویسد: از معنی اول حلقه چوبین که بر بار بندند ( از سروری نقل شده ) چیزی مفهوم نمیشود، از این جهت رشیدی چنین آورده : حلقه چوبین که بر پا زنند، و مقصودش قسمی از کنده است که به پای مقصران زنند و با همان شعر می سازد - انتهی. باید دانست که مقصود اسدی ( که دیگران هم از او تبعیت کرده اند ) حلقه ای است که از شاخه های درخت به شکل دایره کنندو چارواداران دو لنگه بار را به وسیله طنابی که ازداخل حلقه های مزبور گذرانند محکم کنند و هنوز نیز در بسیاری از نقاط ایران معمول است و آن را چنبر گویند، و اینکه رودکی گوید:
«هم به چنبر گذار خواهد بود
این رسن را اگرچه هست دراز»
اشاره به همین حلقه چوبی است. هر یک از حلقه های چوبین یا از شاخه های درخت که در سر ریسمان بندند و موقع بستن بار سر ریسمان از آنها گذرانند و بدین وسیله بار را محکم کنند. || رکاب چوبین. || کمندی که به وسیله آن انسان یاحیوانی را گیرند. || تخمی که زنان برای فربهی خورند و بسیار نرم بود و لعاب بازدهد همچو اسبغول. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تخمی بود که زنان در داروی فربهی کنند و عظیم نرم بود و لعاب بازدهد چون بذر قطونا. ( حاشیه برهان قاطع از لغت فرس ص 308 و سروری ). به نظر می آید که این کلمه در معنی اخیر صورت محرف و تغییریافته بارهنگ ( وارهنگ ) باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). || یک جرعه آب. یک دم آب. دم آب بودکه بازخورند. ( انجمن آرا ) ( حاشیه فرهنگ اسدی ) ( آنندراج ) ( حاشیه برهان قاطع از لغت فرس ص 308 و سروری ).

معنی کلمه وهنگ در فرهنگ معین

( ~. ) یک جرعه آب ، یک دم آب .
(وِ هَ ) (اِ. ) ۱ - هر یک از حلقه های چوبین یا از شاخه های درخت که در سر ریسمان بندند و موقع بستن بار سر ریسمان را از آن گذرانند و بدین وسیله بار را محکم کنند. ۲ - رکاب چوبین . ۳ - کمندی که به وسیلة آن انسان یا حیوانی را گیرند.

معنی کلمه وهنگ در فرهنگ عمید

۱. حلقۀ چوبی که در سر ریسمان می بندند و هنگام بستن بار سر ریسمان را از آن می گذرانند و می کشند.
۲. رکاب چوبی.
۳. دانۀ لعاب دار.
۴. جرعۀ آب.

معنی کلمه وهنگ در فرهنگ فارسی

(اسم ) یک جرعه آب یک دم آب .

معنی کلمه وهنگ در ویکی واژه

هر یک از حلقه‌های چوبین یا از شاخه‌های درخت که در سر ریسمان بندند و موقع بستن بار سر ریسمان را از آن گذرانند و بدین وسیله بار را محکم کنند.
رکاب چوبین.
کمندی که به وسیلة آن انسان یا حیوانی را گیرند.
یک جرعه آب، یک دم آب.

جملاتی از کاربرد کلمه وهنگ

تا روز به شادی بگذاریم که فردا وقت ره غزو آید وهنگام تکاپوی
به صد دستان زهر دستی سرآید چوهنگام بهار و گل درآید
بدو گفت ما می‌زخرما کنیم به تموز وهنگام گرما کنیم
از دیده ام فکندی وهنگام آن نبود کردی جدائی از من و شرط آنچنان نبود
چوهنگام باشد بگویم تو را زاندیشه بد بشویم تو را
یا خادمی نهاده دویتی ز زر ناب ییش وزیر شرق خداوند فروهنگ