گریبانه

معنی کلمه گریبانه در لغت نامه دهخدا

گریبانه. [ گ ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ )حلقه ای از گوشواره ها است که در پای گلهای چتری میروید. رجوع به گریبانک و گیاه شناسی ثابتی ص 452 شود.

معنی کلمه گریبانه در فرهنگ فارسی

( اسم ) مجموع برگه هایی که در قاعد. پایکهای اصلی یک گل قرار دارند .

جملاتی از کاربرد کلمه گریبانه

چو شمع از فکر خود تا خاک‌ گشتن برنمی‌آیم گریبانهاست بیدل در گریبانی‌ که من دارم
فزون از شانه، دارد سینه من چاک رسوایی چوگل در جیب عریانی، گریبانهاست مستان را
بتان را خار در پیراهن از اوست گریبانها همه تا دامن از اوست
غنچه‌واری هیچکس با عافیت سودا نکرد همچو گل اینجا گریبانها به دامن رفته است
آفتابی بتافت بر جانها عاقبت سر زد از گریبانها
دانی این گوی در گرد گریبانها چیست دهنی چند که آنهاش همه دندانند
الهی ما را در کنج عزلت گوشه ده و از خوان قناعت توشه شکیبی عنایت نما که به فریب عشوه دنیا از راه رخ نتابیم و خصلتی کرامت فرما که در منزل حرص و حسد در بستر غفلت نخوابیم هم درد تو دهی هم درمان تو فرستی هم جان تو بخشی و هم جان تو ستانی گاه قدح مماتمان برلب نهی و گاه باده حیاتمان درکام چکانی گاهی بانگشتی جامه جانها چاک کنی و گاه بسوزنی چاک گریبانها بدوزی
شبی سیر خیال آن حنایی نقش پا کردم گریبانها پر از کیفیت برگ حنا کردم
جنون‌کرد وگریبانها درید از بند بند من دو روزی بیش ازین حرفی‌که لب نگشوده می‌گفتم
به صد دستان نواها برکشیده گل و سوسن گریبانها دریده