معنی کلمه چیلان در لغت نامه دهخدا
سنجد چیلان به دو نیمه شده
نقطه به سرمه به یک یک زده .رودکی.مانند یکی درخت چیلان
سرکنده و برگ و بر ندارد.؟ ( از فرهنگ جهانگیری ).|| چوب سفتی است از درخت عناب و نسبت بدان و مشتغل به پیشه مربوط به آن چیلانی است. ( الانساب سمعانی ).
چیلان. ( اِ ) آلات و ادواتی که از آهن سازند مانند زرفین در و زنجیر وحلقه های کوچک و یراق زین و لگام اسب و رکاب. ( برهان ) ( از آنندراج ). خرده ریزی که از آهن سازند چون چفت وحلقه و لجام و غیره. ( یادداشت مؤلف ). || بیشه ای که در آن خرسها منزل کنند. ( ناظم الاطباء ).
چیلان. ( اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه. در 28 هزارگزی خاور مراغه به قره آغاج واقع است. کوهستانی و معتدل است ، 1264 تن سکنه دارد. از رودخانه لیلان و چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات ، کرچک ، چغندر و نخود است. این قریه از دومحل به نام چیلان بالا و چیلان پائین تشکیل شده است و به فاصله هزار گز از هم قرار دارند. سکنه چیلان پائین 733 تن میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).