( هاجرة ) هاجرة. [ ج ِ رَ ] ( ع ص )تأنیث هاجر. ( اقرب الموارد ). رجوع به هاجر شود. || ( اِ ) نیم روز ( ظهر ) در گرمای تابستان بخصوص هنگام زوال خورشید با ظهر یا از هنگام زوال خورشید تا عصر زیرا مردم پناه می گیرند در خانه های خویش چنانکه گویی مهاجرت کرده اند. یقال : خرج وقت الهاجرة. ( ازاقرب الموارد ). شدت گرمای روز است و این در نیمه روز میباشد وقت برگشتن آفتاب ، پس کافی بود گفته او که المهخاجرة نصف النهار یا گفته او که الهاجرة عند زوال الشمس و این ظاهر است که چون هر یک از لغویین هاجره را به یکی از اینها تفسیر کرده اند غافل از تکرار آنها شده یا آنکه هاجره از برگشتن آفتاب است تا عصر بواسطه آنکه مردم طلب پنهان شدن در خانه ها میکنند گویا که بریده شده اند از روزگار. ( شرح قاموس ). نیم روز مع ظهر یا از وقت زوال آفتاب تا عصر. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). نیم روز و زوال آفتاب. ( ناظم الاطباء ). گرمگاه ، گرمگاهان. || شدت گرما. ج ، هاجرات ، هواجر. یقال : طبخة الهواجر. ( از اقرب الموارد ). سختی گرماست و اهجرنا از باب افعال و هجرنا تهجیراً از باب تفعیل و تهجرنا از باب تفعل ، یعنی رفتیم در هاجرة، یعنی در گرمگاه روز. ( شرح قاموس ). سختی گرما. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) : و سیاحان بیابان حرمان در هاجره هجران از منبع عدل و منهل فضل اوزلال نوال چشند. ( سندبادنامه ص 6 ). || رسوائی. فضیحت. ( از ناظم الاطباء ). و رجوع بهاجرات شود. هاجرة.[ ج ِ رَ ] ( ع مص ) هاجرة از مصادری است که بر وزن فاعلة آمده اند، مانند: عاقبة، کاذبة و عافیة. ج ، هاجرات ، هواجر: اذا ماشئت نالک هاجراتی. ( اقرب الموارد ).
معنی کلمه هاجره در فرهنگ معین
(جِ رِ یا رَ ) [ ع . هاجرة ] ۱ - (اِفا. ) مؤنث هاجر. ۲ - (اِ. ) نیم روز (ظهر ) در گرمای تابستان . ۳ - شدت گرما، سختی گرما. ۴ - رسوایی ، فضیحت . ج . هواجر.
معنی کلمه هاجره در فرهنگ عمید
۱. نیمۀ روز، نیمروز. ۲. شدت گرما.
معنی کلمه هاجره در فرهنگ فارسی
مونث هاجر، نیمه روز، نیمروز، شدت گرما، هاجرات ۱-(اسم ) مونث هاجر . ۲- (اسم ) نیم روز ( ظهر ) در گرمای تابستان . ۳- شدت گرما سختی گرما : (( وسیاحان بیابان حرمان در هاجر. هجران از منبع عدل و منهل فضل اوزلال نوال چشند. ) ) ۴ - رسوایی فضیحت بی آرویی جمع : هواجر . هاجره از مصادریست که بر وزن فاعله آمده اند
معنی کلمه هاجره در ویکی واژه
نیم روز (ظهر) هاجرة مؤنث هاجر. در گرمای تابستان. شدت گرما، سختی گرما. رسوایی، فضیحت. هواجر.
جملاتی از کاربرد کلمه هاجره
و گفتهاند چهار پیغامبر اکنون زندهاند، دو در زمین و دو در آسمان: الیاس و خضر در زمین، و عیسی و ادریس در آسمان. و علماء تفسیر را خلافست که: سبب رفع وی بآسمان چه بود؟ ابن عباس گفت و جماعتی مفسّران که: ادریس وقتی بصحرا رفت بوقت هاجره، آفتاب بر وی تافت و از حرارت و تیزی گرما رنجور گشت گفت: من یک ساعت طاقت نمیدارم، آن فریشته که پیوسته آن را بر میدارد و با وی است چون طاقت میدارد، شفقت برد گفت: یا ربّ خفّف عمّن یحملها من حرّها و ثقلها. رب العزّة دعاء وی در حق فریشته اجابت کرد و آن بار گران بر وی سبک شد و تبش آن کم گشت، فریشته گفت: بار خدایا این حکم چیست و از کجا این قضا کردی؟ گفت: بدعاء بنده من ادریس. گفت بار خدایا مرا بنزدیک وی فرود آر و میان ما دوستی پدید کن. فریشته دستوری یافت و بر ادریس آمد، ادریس گفت من دانم که تو از مهینان فریشتگانی و ترا بنزدیک ملک الموت آبرویست، و سخن تو بر وی روان، از بهر من شفاعت کن تا قبض روح من در تأخیر نهد و روزگاری مرا فروگذارد تا در شکر و عبادت اللَّه تعالی بیفزایم. فریشته او را بر پر خویش گرفت و بر آسمان برد و او را بنشاند آنجا که مطلع آفتابست، و خود پیش ملک الموت رفت و گفت مرا بتو حاجتی است، دوستی از فرزندان آدم نام وی ادریس مرا بتو شفیع آورده که اجل وی روزگاری در تأخیر نهی. ملک الموت گفت این حکم در من نیست و در اجل خلق تقدیم و تأخیر نیست، اما اگر خواهی او را از مرگ خویش خبر دهم تا باری بساز کار آن روز مشغول شود. پس ملک الموت در دیوان عمر وی نظر کرد و بآن فریشته گفت تو در حق کسی سخن میگویی که از عمر وی بس چیزی نمانده و وفات وی آنجا رسد که مطلع آفتابست. فریشته گفت او در مطلع آفتاب نشسته است و این ساعت من از نزدیک وی آمدم، ملک الموت گفت چون تو باز گردی او را زنده نیابی چون فریشته باز آمد، ادریس (ع) را دید رفته و روح وی باللّه تعالی رسیده. و عن کعب: انّ ادریس کان له صدیق من الملائکة فقال له، کلّم لی ملک الموت حتی یؤخّر قبض روحی، فحمله الملک تحت طرف جناحه فلمّا بلغ السّماء الرابعة لقی ملک الموت فکلّمه فقال: این هو؟ قال: ها هو ذا. فقال من العجب انّی امرت ان اقبض روحه فی السماء الرابعة. فقبض هناک. وهب گفت: ادریس در روزگار خویش عابدترین فرد بود، بدنیا التفات نکردی و پیوسته در آرزوی بهشت بودی و یک ساعت از عبادت نیاسودی و هر روز عمل وی بآسمان بردند چندان که عمل هر که در زمین، فریشتگان از آن تعجب میکردند، و ملک الموت مشتاق دیدار وی شد از اللَّه تعالی دستوری خواست تا بزیارت وی شود. دستوری یافت بیامد بصورت آدمی و او را زیارت کرد. ادریس صائم الدهر بود، نماز شام که افطار کرد، ملک الموت بر آن صورت آدمی حاضر بود او را بطعام خواند نخورد، ادریس گفت: انّی احبّ ان اعلم من انت؟ من میخواهم بدانم که تو کهای؟ گفت: من ملک الموت، از اللَّه تعالی دستوری خواستم تا بزیارت و صحبت تو آیم. ادریس گفت: مرا بتو حاجتی است.
گفتند: تو بیماری و عاجز، و بر هلاک مشرف. گفت: رواست تا اگر بمیرم باری مهاجر میرم. پسران وی او را سریری ساختند، و او را بر گرفتند، چون به تنعیم رسید، وی را اجل آمد، دست راست بر دست چپ زد و گفت: اللّهمّ هذه لرسولک، ابایعک علی ما بایعک علیه رسولک. این بگفت و از دنیا بیرون شد. خبر با اصحاب رسول خدا رسید، گفتند: اگر به مدینه رسیدی مزد وی تمام بودی. ربّ العالمین در شأن وی این آیت فرستاد: وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ یعنی: قبل بلوغه الی مهاجره، فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ ای: وجب ثوابه علی اللَّه، بایجابه ذلک علی نفسه، فضلا من اللَّه.
ولمر در نیو اورلئان از والدینی از مهاجرهای آلمانی، جان و فیلوپین (کلوند) ولمر متولد شد. پس از مرگ پدر، مادرش به مدت دو سال به همراه فرزندان خود به آلمان بازگشت و پس از آن در سال ۱۸۸۶ به نیواورلئان بازگشت، و پس از آن تصمیم گرفت خانواده خود را به سان فرانسیسکو منتقل کند.