مستهام

معنی کلمه مستهام در لغت نامه دهخدا

مستهام. [ م ُت َ ] ( ع ص ) سرگشته و آشفته و از جای رفته و رنجور از عشق. ( منتهی الارب ). سرگشته و حیران. ( غیاث ) ( آنندراج ). شیفته و ازجای رفته. عاشق خرد بشده :
در آینه عنایت صیقل شناخته
زو قبله کرده و شده سرمست و مستهام.خاقانی.باد جهانت به کام کز ظفر تو
کامه صدجان مستهام برآمد.خاقانی.این نخواندی کالکلام ای مستهام
فی شجون جره جرالکلام.مولوی ( مثنوی ).- قلب مستهام ؛ دل شیفته و سرگشته از عشق. ( منتهی الارب ).
- مستهام الفؤاد ؛ از دست رفته دل. رجوع به استهامة شود.

معنی کلمه مستهام در فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِمف . ) سرگشته ، حیران .

معنی کلمه مستهام در فرهنگ عمید

سرگشته، حیران.

معنی کلمه مستهام در فرهنگ فارسی

( اسم ) سرگشته حیران .

معنی کلمه مستهام در ویکی واژه

سرگشته، حیران.

جملاتی از کاربرد کلمه مستهام

وز آن غبار که خیزد ز نعل مرکب شاه ضیای دیده این عبد مستهام بیار
که ای پناه جهان و جهانیان آخر ترحمی به فقیران مستهام بیار
کای خدا آرام جان مستهام من که و دوزخ چه و جنت کدام
باد جهانت به کام کز ظفر تو کامهٔ صد جان مستهام برآمد
ازین عاشق صادق مستهام تو را می‌رساند دعا و سلام
از ازل جانها به چهرش مستهام تا ابد دلها به مهرش مرتهن
دور از آن‌ چهری ‌که‌ رشک‌ هشت بستان بهشت هفت دوزخ را زدم آتش ز قلب مستهام
صدراز مهر تو دیریست تا مرا دل‌ گشته مستهام جان ‌گشته مفتتن
آن به رأفت مستدام و این به طاعت مستهام آن به نعت دستگیر و این به خدمت پایدار
که گوید سلام من مستهام به جانان که کرده‌ست در جان مقام