پرمغز. [ پ ُ م َ ] ( ص مرکب ) که مغز بسیار دارد. - گفته پرمغز ؛ سخنی پرمعنی. - مردی پرمغز ؛ مردی سخت دانا.
معنی کلمه پرمغز در فرهنگ عمید
۱. میوه یا دانه که مغز بسیار دارد. ۲. سخن پرمعنی.
معنی کلمه پرمغز در فرهنگ فارسی
( صفت ) که مغز بسیار دارد . یا گفت. پر مغز . سخن پر معنی . یا مرد پر مغز. بسیار دانا .
جملاتی از کاربرد کلمه پرمغز
دانهٔ پرمغز با خاک دژم خلوتی و صحبتی کرد از کرم
هرگاه دو مفهوم متضاد را بههم نسبت دهیم یا آن دو را در یک چیز جمع کنیم، آرایهٔ متناقضنما شکل میگیرد و معمولاً معنایی عمیق و پرمغز در پسِ آن نهفتهاست.
ابن سینا، در سرآغاز کتاب، مقدمهای کوتاه دارد که با وجود کوتاهی، از گویایی با ظرافتی برخوردار است. وی، اهمیت و پرمغز بودن کتاب حاضر را گوش زد کرده، سپس وارد متن کتاب که ابتدای آن با منطق است، شده و این بخش را به ده نهج تقسیم کردهاست که در هر یک از این نهجها، مطلبی را توضیح میدهد.[پاورقی ۱]
آن نکته که عشق او در آن جاست پرمغزتر از هزار جوزاست
بر سرت بردود و عقل دهد مغز تو را عقل پرمغز تو پا بر سر جوزا بزند
آن خر سر ار بجای نماند سر خری پرمغز خر شود همه دیوان و دفترم
وان عقل پرمغزی که او در نوبهاری دررسد از پوستها فارغ شود، کی غصه قندز خورد؟
تو پردادی و بنده بیدادگر توپرمغزی و او پر از باد سر
شعر حق پرمغز و شعر باطل از معنی تهی آن بود دریای مواج این بود همچون حباب