معنی کلمات "لغت نامه دهخدا" - صفحه 17
- رو انداختن
- رو دادن
- رواء
- رواتب
- رواج داشتن
- رنگارنگی
- رهبانیت
- رهبری کردن
- رهنامه
- رمضاء
- رمقان
- رمولوس
- رموک
- رمکان
- رنجیدگی
- رنگ آوردن
- رفتگر
- رفقاء
- رفوگری
- رفیده
- رفیق باز
- رگ نهادن
- رگبرگ
- ریاع
- ریاکارانه
- ریشیدن
- ریعان
- رویگر
- زواید
- زودرنج
- زور آوردن
- زور زدن
- زوراء
- زوزه
- زندیقی
- زنویه
- زنگدان
- زنگی مزاج
- زبان دادن
- زنجفیل
- زنجیل
- زنهار دادن
- سازگر
- ساستا
- ساعت آفتابی
- ساغرکشی
- سارخک
- سارنگ
- سارونه
- بد بیاری
- بد سابقه
- روکردن
- روی دیدن
- روشندان
- رومال
- رومیزی
- روانکاوی
- روزیدن
- روشن فکر
- روشن قیاس
- روشن گری
- رقیقه
- رمارم
- رمام
- رمبیدن
- رمزي
- دربازکن
- دربالا
- دربرداشتن
- دربهشت
- درجه دار
- ددمنش
- دراز کشیدن
- درازان
- دخترعمو
- دخترعمه
- دخترخاله
- دختر خوانده
- دخالت کردن
- دجاله
- دجاج
- دبیب
- روییندژ
- ريو
- رقود
- روشن بینی
- روغان
- رویانیدن
- رعناء
- رعي
- رغایب
- رفائیل
- رقاصان
- رقت بار
- رقم آموز
- رعایت کردن
- رعاف
- رعاع
- رطیل
- رضخ
- رضایتبخش
- رضایتبخش
- رضاعی
- زاگاب
- زاکون
- زاغ پا
- زاغور
- زاغچه
- زاغکی
- زاقدان
- زالزالک
- زامهران
- زاموا
- زاد بر زاد
- زاد و رود
- زاد و ولد
- زاغ دل
- زاغ سار
- زاغ فعل
- ریمیا
- زابان
- ستایشگاه
- سجاحت
- سحابه
- سحیق
- سخافت
- سامک
- ستاغ
- ستایش کردن
- زاج سور
- زاولانه
- زیانآور
- زیبایی شناسی
- زیرآبی
- زگالاب
- زکاره
- زکاب
- زي
- زهتاب
- زهازه
- دستبرد زدن
- دسته دار
- دستهدار
- دستپاچگی
- دست نویس
- دست پیش کردن
- دست کشیدن
- دست گشادن
- دستاران
- دستاسین
- دستاق
- دستان زدن
- دستباف
- دزدافشار
- دزدگاه
- دزک
- دست آختن
- دست اندازی
- دست مایه
- دست نماز
- دریجه
- دریع
- دریوش
- سناباد
- سنبک
- سنگشناس
- سنگچین
- سه اسبه
- سهلانگاری
- سمسم
- سمیرامیس
- سلامتیان
- سلي
- سلیط
- سلیله
- سماعي
- سماکار
- سرپائی
- سك
- سلاب
- سلاخ خانه
- سلاخی
- سافو
- ساقي
- سال دادن
- سال شمار
- سال گردش
- سخت لگام
- سخت پیشانی
- ذوالوجهین
- ذوایب
- ذوبحرین
- ذوعقل
- رایدادن
- ربذه
- ربوبي
- ربوخه
- ربودگی
- ربیبه
- رثاء