سجاحت

معنی کلمه سجاحت در لغت نامه دهخدا

سجاحت. [ س َ ح َ ] ( از ع ، مص ) نرم خوی بودن : بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و صدق وفا واتساع عرصه کرم... آفرینها گفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). مرد از کمال کرم و سجاحت اخلاق سلطان که دیباچه معالی بدان آراسته بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). ذکرفصاحت قلم و سجاحت شیم و نفاست همم و قلت التفات اوبه دینار و درم در جهان شایع. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || نرم و تابان گردیدن رخسار. || کم گوشت گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه سجاحت در فرهنگ معین

(س حَ ) [ ع . سجاحة ] (مص ل . ) ۱ - خوش خو شدن . ۲ - تابان شدن .

معنی کلمه سجاحت در فرهنگ عمید

۱. نرم خو شدن.
۲. آسانی و نرمی.
۳. نرم خویی.

معنی کلمه سجاحت در ویکی واژه

سجاحة
خوش خو شدن.
تابان شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه سجاحت

ملک زاده گفت: پادشاه بآفتاب رخشنده ماند و رعیّت بچراغهای افروخته. آنجا که آفتاب تیغ زند، سنان شعلهٔ چراغ سر تیزی نکند و در مقابلهٔ انوار ذاتی او نور مستعار باز سپارد و همچنین چون پادشاه آثار سجاحت خلق خویش پیدا کند و نظر پادشاهی او بر رعیّت تعلّق گیرد، ناچار تخلّق ایشان بعادات او لازم آید و عموم خلل در طباع عوامّ صفت خصوص پذیرد و گفته‌اند: زمانه در دل پادشاه نگرد تا خود او را چگونه بیند، بهر آنچ او را میل باشد، مایل گردد، إِذَا تَغَیَّرَ السُّلطانُ تَغَیَّر الزَّمَانُ؛ و گفته‌اند : تا ایزد، تعالی دولت بخشیده از قومی باز نستاند، عنان عنایت پادشاه از ایشان برنگرداند، چنانک خرّه نماه را با بهرام گور افتاد. ملک پرسید که چگونه بود آن ؟