رعاع

معنی کلمه رعاع در لغت نامه دهخدا

رعاع. [رَ ] ( ع ص ، اِ ) مردم پست و فرومایه و غوغا. یکی آن رَعَاعة است و گفته اند از لفظ خود واحد ندارد. ( از اقرب الموارد ). مردم ناکس و سفله که علو همت در او نبود. ( ازبحر الجواهر ). مردم نودیده فرومایه ناکس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بددل و سفله. ( مهذب الاسماء ).مردم پست. فرومایگان. ( فرهنگ فارسی معین ). یکی رَعَاعه. غوغا. سقاط. اخلاط مردم. مردم ناکس و فرومایه. رذل. دنی. ( یادداشت مؤلف ) : همج رعاع ؛ مردم ناکس و فرومایه و بی اراده. غوغا. ( یادداشت مؤلف ). ابوالقسم بدین سخن التفات ننمود و به غلبه رعاع و کثرت اتباع مغرور گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 161 ).

معنی کلمه رعاع در فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (ص . ) مردم پست .

معنی کلمه رعاع در فرهنگ عمید

مردم پست، فرومایه، ناکس، و نادان.

معنی کلمه رعاع در فرهنگ فارسی

مردم پست وفرومایه وناکس ونادان
( صفت ) مردم پست فرومایگان .

معنی کلمه رعاع در ویکی واژه

مردم پست و فرومایه.

جملاتی از کاربرد کلمه رعاع

بدعتی در دین نمودم اختراع؟ یا ز دین برگشتم ای قوم رعاع؟
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ، و هو یوم الزینة. قال ابن عباس: وافق ذلک یوم السبت فی اوّل یوم من السنة، و هذا یوم النیروز و قال ابن زید: اجتماعهم للمیقات بالاسکندریة و اختلاف الروایات فی عدد السحرة و بیان هذه القصه سبق فی سورة طه و الاعراف. و قیل للناس، یعنی للعامة والدهما و الرعاع من اهل مملکته.