رمام

معنی کلمه رمام در لغت نامه دهخدا

رمام. [ رِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رَمیم. ( دهار ). || ج ِ رِمّة. ( از اقرب الموارد ). || حبل رمام ؛ رسن پوسیده. ( منتهی الارب ) ( المنجد ). رسن کهنه و پوسیده. ( آنندراج ). || ج ِ رِمّة. استخوانهای پوسیده. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || مورچه پردار و کرمک چوبخوار. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). رجوع به رمیم و رِمّة شود.
رمام. [ رُ ] ( ع ص ، اِ ) پوسیده. ( المنجد ). || استخوان پوسیده. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). رمیم.

معنی کلمه رمام در فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِ. )جِ رمه ، استخوان های پوسیده .

معنی کلمه رمام در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع رمه استخواهای پوسیده .
پوسیده استخوان پوسیده

معنی کلمه رمام در ویکی واژه

جِ رمه ؛ استخوان‌های پوسیده.

جملاتی از کاربرد کلمه رمام

به فرفره به مشاق و به کعب و سرمامک به خرد چاهک و چوگان و گوی در طبطاب
فوا، جگر بود انفینی، بیش و پ، اندک کثیر انفینمان، فیرمامان شمار فلک
آفتابی ز جود بر من تاب که زسرمام پوست زندانست
دکتر استرنج اولین انسانی بود که با اترنیتی برخورد نمود. زمانی که استادش انشنت وان، توسط شاگرد سابق خود بارون موردو مورد حمله قرار گرفت. پس از مجموعه‌ای از مبارزات میان موردو و پیروانش، و همچنین روشن شدن این موضوع که دورمامو به طور مخفیانه از موردو پشتیبانی می‌کند و قصد ظاهر شدن در بعد کره زمین را دارد، استرنج اترنیتی را پیدا کرده و با او به صحبت می‌پردازد.
کودکی در دامن مهرش بخواب سه ولد با چارمام و هفت باب
و عن البراء بن عازب قال: خرجنا مع رسول اللَّه (ص) فی جنازة رجل من الانصار فانتهینا الی القبر و لمّا یلحد. فجلس و جلسنا حوله کانّ علی اکتافنا فلق الصّخر و علی رؤسنا الطیر فارم قلیلا و الارمام السّکوت فلمّا رفع رأسه قال: انّ المؤمن اذا کان فی قبل من الآخرة و دبر من الدّنیا و حضره الموت نزلت علیه ملائکة من السّماء معهم کفن من الجنّة و حنوط من الجنّة فیجلسون منه مدّ بصره و جاء ملک الموت فجلس عند رأسه فقال: اخرجی ایّتها النّفس المطمئنة اخرجی الی رحمة اللَّه و رضوانه فیسلّ نفسه کما تنزل القطرة من السّماء فاذا خرجت نفسه صلّی علیه کلّ شی‌ء بین السماء و الارض الّا الثّقلین، ثمّ یصعد به الی السّماء فیفتح له السّماء الدنیا و یشیّعه مقرّبوها الی السّماء الثانیة و الثّالثة و الرّابعة و الخامسة و السّادسة و السابعة الی العرش مقرّبوا کل سماء فاذا انتهی الی العرش کتب کتابه فی علیین، فیقول اللَّه عزّ و جل ردّوا عبدی الی مضجعه فانّی وعدتهم انّی منها خلقتهم و فیها اعیدهم و منها اخرجهم تارة اخری، فیرد الی مضجعه فیأتیه منکر و نکیر یثیر ان الارض بانیابهما و یلحفان الارض باشفار هما فیجلسانه، ثمّ یقولان له: یا هذا من ربّک؟ فیقول: ربّی اللَّه، فیقولان: صدقت، ثمّ یقولان له: ما دینک؟ فیقول الاسلام، فیقولان: صدقت، ثمّ یقولان. من نبیّک؟
جامه صوف بقبرم زچه پوشی فردا که زسرمام کنون لرزه براندام افتاد
جوانا چرا آنکه زد بر تو تیغ نیاورد برمام پیرت دریغ
بسکه فرومایه است دشمن همسایه است جهل ورا دایه است فتنه و شرمام و باب