معنی کلمه ساغرکشی در لغت نامه دهخدا
گرباده می نگیرم بر من مگیر جانا
من خون خورم نه باده من غم کشم نه ساغر.خاقانی.عالم همه جور است بر او رو درکش
خورشیدرخی طلب کن و ساغرکش
گر جور همی بری هم از ساغر بر
ور ناز همی کشی هم از دلبرکش.رفیع لنبانی.خیز تا امروز با هم ساغر صهبا کشیم
خویش را دامن کشان تا دامن صحرا کشیم
کس چرا از دست دنیا ساغر محنت کشد
ساغری گیریم و دست از محنت دنیا کشیم.هلالی استرآبادی.میکشم ساغر بدلتنگی حلالم باد اسیر
گلشنی دارم که زندان می نماید در نظر.جلال اسیر ( از آنندراج ).اگر دشمن کشد ساغر و گر دوست
به طاق ابروی مردانه اوست.شانی تکلو.