معنی کلمه رمارم در لغت نامه دهخدا
گویند که فرمانبر جم گشت جهان پاک
دیو و پری و خلق و دد و دام رمارم.عنصری ( از فرهنگ اسدی ).این خلق رمارم چو رمه پیش تو اندر
تو بر سر ایشان بر سالار ملک وار.مسعودسعد. || متعاقب و پی درپی. ( برهان ) :
او داد مرا بر رمه شبانی
زین می بروم با رمه رمارم.ناصرخسرو.تقریر ظل دولت چندانکه کم کنی به
زآن فتنه دمادم زآن آفت رمارم.انوری.در خاطر او ز آتش و آب
عشق تو سپه کند رمارم.خاقانی. || مقابل. ( برهان ). برابر و مقابل. ( جهانگیری ). یکسان :
شیرانه چو بر شیران او تیغ برآهیخت
باشند به چشمش همه با گور رمارم.فرخی.بسیار مگوی هرچه تانی
با خار مدار گل رمارم.ناصرخسرو.در عرصه گه غمت شمرده
شیطان و ملائکه رمارم.عمادی شهریاری.