دستاق

معنی کلمه دستاق در لغت نامه دهخدا

دستاق. [ دُ ] ( ترکی ، ص ، اِ ) بندی و محبوس. ( آنندراج ). محبوس. در قید. در زنجیر. ( ناظم الاطباء ) :
شدم دستاق ترک روز و شب در خانه زینی
تبسم حقه لعلی تغافل عشوه آئینی.فطرت ( از آنندراج ).ز هیبت تو نموده ست دست و پا را گم
بدان طریق که در زیر تیغ کین دستاق.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).- دستاق ساختن ؛ بندی و اسیر کردن. محبوس کردن. زندانی کردن :
ای داور دادگر حدیثی
گویم که کنی هزار تحسین
دیروز که ساختند دستاق
ما را در سلک آن ملاعین
شطرنج من اوفتاد بی مرد
من مانده پیاده و نه فرزین.باقر کاشی ( از آنندراج ).|| توسعاً، زندان. محبس.

معنی کلمه دستاق در فرهنگ معین

(دُ ) [ تر. ] (اِ. ) محبوس ، بندی ، زندانی .

معنی کلمه دستاق در فرهنگ عمید

۱. [منسوخ] حبس و بند.
۲. [قدیمی] زندانی با کند و زنجیر.

معنی کلمه دستاق در فرهنگ فارسی

حبس وبند، زندانی باکندوزنجیر
( اسم ) محبوس بندی زندانی .
محبوس درقید در زنجیر

معنی کلمه دستاق در ویکی واژه

محبوس، بندی، زندانی.
دادگستری.ساختمان دادگستری یا دادگاه .مثال:ب عدل بنچسته د مَحْكَمَه ی دّستاق: نا عادلی در دادگاه در ساختمان دادگستری نشسته است.
مَحْكَمَه هم می گویند.
Dostag
Mahkama

جملاتی از کاربرد کلمه دستاق

نه در عدل شه نه راه عراق بسته اند و نه بنده دستاقم