ذوبحرین

معنی کلمه ذوبحرین در لغت نامه دهخدا

ذوبحرین. [ ب َ رَ ] ( ع ص مرکب ) شعری که از صنایع لفظیة صنعت تلوّن دارد.

معنی کلمه ذوبحرین در فرهنگ معین

(بَ رَ ) [ ع . ] (اِمر. ) نک ذوالبحرین .

معنی کلمه ذوبحرین در فرهنگ عمید

در بدیع، شعری که در دو بحر از بحور عروضی خوانده شود، مانند این شعر: بیاض عارض تو در سواد طرۀ پرخم / به سان غرۀ روز است طالع از شب پرچم. که هم در بحر مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن و هم به بحر مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن خوانده می شود، ملون، ذووزنین.

معنی کلمه ذوبحرین در فرهنگ فارسی

شعری که از صنایع لفظیه صنعت تلون دارد .
( اسم ) شعری که در آن صفت تلون باشد متلون ملون .

معنی کلمه ذوبحرین در دانشنامه آزاد فارسی

ذوالنون
رجوع شود به:یونس (قرن ۷پ م)

معنی کلمه ذوبحرین در ویکی واژه

نک ذوالبحرین.

جملاتی از کاربرد کلمه ذوبحرین

صنعت: ذوبحرین(کذا)
نامش محمدبن عبداللّه، از علوم صوریه و معنویه آگاه. از شعرای مشهور و از معاصرین تیمور به خدمت سید شهید سید سیمی رسید و ارادتش گزید و به تجرید کوشید و بادهٔ توحید نوشید. بر مواقف واقف و به معارف عارف گردید. در مناقب و حقایق اشعار آبدار فرمود. مثنوی ذوبحرین و ذوقافیتین موسوم به مجمع البحرین منظوم کرده و مثنوی دیگر مُسمّی به محب و محبوب به قید نظم آورده. دیوانی نیز دارد. غرض، از ارباب سلوک و عرفان و اصحاب مجاهده و ایقان بود و در سنهٔ ۸۳۸ در استرآباد رحلت نمود. چند بیتی از مثنوی و غزلیاتش قلمی می‌شود:
صنعت: ذوبحرین- ترصیع
صنعت: ذوبحرین – قلب مستوی