زاد و رود
معنی کلمه زاد و رود در فرهنگ معین
معنی کلمه زاد و رود در فرهنگ عمید
معنی کلمه زاد و رود در فرهنگ فارسی
فرزند، نسل، اولاد، فرزندان، مجموع دختریاپسر
معنی کلمه زاد و رود در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه زاد و رود
زاد و رودت هم از این میوه خورند آنچه مامان کاشت رودان بدروند
شکوفه بدان روزکوته که داشت برفتو بسیزاد و رودی گذاشت
دور از زاد و رود وتوشه و زاد آن به خرجرد و این به شمسآباد
﴿و چون ابراهیم را پروردگارش به شعائری چند آزمود و آموزش داد و او آنها را به انجام رساند، فرمود من تو را پیشوای مردم میگمارم. گفت و از زاد و رود من چه کسی را میگماری؟ فرمود عهد من به ستمکاران مشرکان نمیرسد. ﴾ (۱۲۴)
شب دوشینم به خواب اندر با سرکار سردار دیدار افتاد، و بی هیچ پرده هنجار گفت و گزار آمد. دانستم آن زنده جاوید مرده است و از بنگاه اهریمن رخت به فرگاه سروش برده بوسه بر دستش زدم و پرسش پوشیده ها را شستن گرفتم. نخستین گفتم داستان زن خواستن آمد و به دیدارش بر چه مایه رامش انجمن آراستن، گفت این فرمان ویژه زیست و فزود است و ... زاد و رود، ریش گاوان از این زبان سود جویند و کون خران از این بد افتاد بهبود. سورش سوک رنج است و تابش درد درد، چون چنین شد آن به از پی چندان زیبائی نپویند و بالای موزونش را انداز چندین دلارائی نخواهند. گلی را که غنچه سار از پای تا سر پوشیده باید چه دلبندی و از ماهی که چشم سیاهش گاهی به غمزه نگاهی نزیبد کدام خرسندی؟ همان مایه که دیدارش دل نخراشد و گفتارش جان نکاهد رامشی خسروانی است و آرامشی جاودانی. پرهیزش از بیگانه ناگزیر است و پیوند با خوی دلپذیرش ناچار، اگر هنری نیز از کارهای زنانه داشته باشد گوهرش را پیرایه خواهد بود و شوهرش را سرمایه، نباشد چیزی کم نیست و از پیوندش جای رم نه، مصرع: خوشتر بود عروس نکوروی بی جهیز.
یک جا به شاخسار، خروشان تذرو نر یک سو تذرو ماده به همراه زاد و رود