معنی کلمه ذوالوجهین در لغت نامه دهخدا
و این را ذوالوجهین نیز خوانند و چنان بود که شاعر بیتی گوید دو معنی را، معنی مدح و هجو را، محتمل باشد، جراب الدوله در کتاب خویش می آرد که یکی از ظرفاء اهل فضل درزیی یک چشم عمرو نام را گفت اگرمرا قبائی دوزی که کس نداند که قباست یا جبه من ترابیتی گویم که کس نداند که مدح است یا هجو عمرو آن قبا بدوخت مرد ظریف نیز آن بیت بگفت ، شعر:
خاط لی عمرو قبا
لیت عینیه سوا
در این بیت هر دو چشم عمرو را یکسان خواسته است که کس نداند که در بینائی یکسان خواسته یا در کوری و هر دو معنی را محتمل است. عنصری راست :
ای بر سر خوبان جهان بر سرهنگ
پیش دهنت ذره نماید خرچنگ
مراست ( رشید وطواط ):
ای خواجه ضیاشود ز روی تو ظلم
با طلعت تو سور نماید ماتم.
شاعر گوید:
روسبی را محتسب داند زدن
شاد باش ای روسبی زن ، محتسب.( حدائق السحر چ طهران ص 36 و 37 ).و در هنجار گفتار آمده است :
افتنان نیز گویند این صنعت چنان باشد که کلام مشتمل بر دو نوع از معانی باشد مثل غزل و حماسه و غزل و فخر و تهنیت و تعزیت و امثال اینها چنانکه در این ابیات :
فبات یُرینی الدّهر کیف اعتدائه
و بّت اُریه الصّبر کیف یکون
جمع نموده ما بین شکایت از دهر و فخر، عنترةبن شداد عبسی :
ان تَغد فی دونی القناع فاننی
طب باخذ الفارس المستلئم.
جمع نموده ما بین غزل و حماسه لیکن ائمه ادب جمع مابین این دو را نسبت بمعشوق متحسن نمیدارند بلکه از جمله عیوب میشمارند و میگویند مقام معاشقه را با حماسه مناسبتی نیست همچنانکه جمع مابین تغزل و فخر را نیز نسبت بمحبوب نیکو نمیدانند و از برای عاشق جز زاری و خاکساری روا نمیدارند سعدی :
ز هستی در آفاق سعدی صفت
تهی گرد و بازآی پر معرفت
ایضاً:
گرفتم ز سیم و زرت چیز نیست
چو سعدی زبان خوشت نیز نیست.
جمع نموده ما بین نصیحت و فخر. ( هنجار گفتار ص 246 و 247 ).