معنی کلمه زامهران در لغت نامه دهخدا
نزد آن شاه زمین کردش پیام
داروئی فرمای زامهران بنام.رودکی ( در کلیله منظوم ).به داروئی اشارت کرد که آن را زامهران خوانند. ( کلیله و دمنه ) . ورجوع به تذکره ضریر انطاکی ، رامهران و نیز رجوع به زامهران صغیر و زامهران کبیر و زامهرون در همین لغت نامه شود.
زامهران. [ م َ ] ( اِخ ) دروازه ای بوده است در ری و یکی از محله های آن شهر بدین نام شهرت داشته است. در راحةالصدور بنقل از دمیةالقصر آمده است : محمدبن حسول وزیر از نویسندگان ارجمند است و بر انواع فضل دست دارد. وی را در خانه اش واقع در درب ( دروازه ) زامهران ملاقات کردم. ( راحة الصدور به تصحیح اقبال چ لیدن ص 481 ). و رجوع به زادمهران شود.