زهتاب

معنی کلمه زهتاب در لغت نامه دهخدا

زهتاب. [ زِ ] ( نف مرکب ) آنکه روده را تابد. از: «زه » + «تاب »، مخفف تابنده ، از تافتن. آنکه زه از روده ها برای کمان و جز آن تابد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگراست. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده بعد شود.

معنی کلمه زهتاب در فرهنگ معین

(زِ ) (ص فا. ) کسی که شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشتة تافته از رودة گوسفند و حیوانات دیگر است .

معنی کلمه زهتاب در فرهنگ عمید

کسی که پیشه اش تابیدن زه و درست کردن رشتۀ تابیده از رودۀ گوسفند یا حیوانات دیگر است.

معنی کلمه زهتاب در فرهنگ فارسی

پیشه تابیدن زه ودرست کردن رشته تابیده ازگوسفند
( صفت ) آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد .

معنی کلمه زهتاب در ویکی واژه

کسی که شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشتة تافته از رودة گوسفند و حیوانات دیگر

جملاتی از کاربرد کلمه زهتاب

با مه زهتاب خود گفتم منم وصاف تو گفت کندی روده های من زهی انصاف تو
دلنواز آذری، جمشید اسدی، پروین اشتهارد، میهن امیدوار، بابک امیرخسروی، مهدی امینی، وهاب انصاری، مهران براتی، محمد برقعی، سهیلا بنا، بهروز بیات، حبیب پرزین، مهدی جلالی، رضا جوشنی، رضا چرندابی، بیژن حکمت، مهدی خانبابا تهرانی، بهروز خلیق، مینا رضائی، فرهاد روحی، نادر زرکاری، حسن زهتاب، تورج ساعدی، مریم سطوت، حسن شریعتمداری، الهه شکرائی، عباس شیرازی، مریم طاهری فرد، ضیاء عابدی، فرزانه عظیمی، حسین علوی، رضا فانی یزدی، مهدی فتاپور، مسعود فتحی، شهرام فرزانه فر، کبری قاسمی، یدالله قربانی، صادق کارگر، امیرحسین گنج بخش، همایون ماکویی، ملیحه محمدی، مصطفی مدنی، مهرداد مشایخی، مرتضی ملک محمدی، امیر ممبینی، یاسمن مهذب، مهران میرفخرایی، فرخ نگهدار، پروین همتی، ایرج یوسفی.