ذوایب
معنی کلمه ذوایب در فرهنگ معین
معنی کلمه ذوایب در ویکی واژه
جِ ذؤابه.
پیشانیها.
روییدنگاههای موی بر پیشانی.
گیسوان.
جملاتی از کاربرد کلمه ذوایب
درآمد ز در ناگهان ماهرویی بلورین بناگوش و مشکین ذوایب
درو حور بیت از دو مصراع موزون بر اطراف افکنده مشکین ذوایب
شبی در سیاهی چو روز مصایب گشوده چو اهل مصایب ذوایب
تسبیح کرده ز اختر و دفتر ز ماه و مهر تا روز همدم شب مشکین ذوایبست
نگاری که روبند حوران جنت غبار دیارش به مسکین ذوایب
الی دار سلمی و بلغ سلامی بدان گلعذار مسلسل ذوایب
سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب شبی عنبرین خال مشکین ذوایب
کحیل طرفه سود الذوایب خضیب کفه رخص البنانی