بدون

معنی کلمه بدون در لغت نامه دهخدا

بدون. [ ب ِ ن ِ ] ( حرف اضافه مرکب ) بغیر. بجز. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بی. بلا. ( یادداشت مؤلف ): بتلاء؛ عمره بدون حج. ( منتهی الارب ). اراضی بدون مالک ؛ یعنی بی مالک. بدون او این کار میسر نیست ؛ یعنی بی او. ( از یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه بدون در فرهنگ معین

(بِ نِ ) (ص . ق . ) ۱ - فاقد، بی بهره . ۲ - بی (نشانة فقدان یا نبودن ).

معنی کلمه بدون در فرهنگ فارسی

بغیر بجز .

معنی کلمه بدون در ویکی واژه

senza
فاقد، بی بهره.
بی (نشانة فقدان یا نبودن)

جملاتی از کاربرد کلمه بدون

دو دیگر دسته ای اند که در این دنیا بهر عقبی کوشند. و آنچه از این دنیا بدون سعی نصیب ایشان است نیز عایدشان شود و دو سود توأم برند. هر دو جهان را مالک شوند و نزد خداوند وجاهت یابند و هیچ آرزوئی نکنند که برآورده نشود.
لطف خدای جمله کمالات خلق را یک چیز کرد و داد بدون ام مصطفی
یا رسول اللَّه! انّهم لهم یکونوا یعبدون من دون اللَّه. قال: اجل و لکن کانوا اذا احلّوا لهم الحرام استحلوه و اذا حرّموا علیهم الحرام حرّموه فتلک عبادتهم.
عود، به مجمر بسوز، زود، به محضر بساز به کوی مستان حق ایاه تعبدون
کنم به دامن او جای تا بدون تعب بیا مرا برسان پیش عمه‌ام زینب
ناصردین شاه راد آن که بدون ابر گفت معدن و دریا گریست بس که عطا کرده‌ای
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است می‌توان به نگهبان خواهر من، ماجراجویی بزرگ پی‌وی، پسر عاشق، بدون عشق‌بازی کوچک و همان بهتر که بمیرم اشاره کرد.
سن دقیق از شیر گرفتن در فرهنگ‌های مختلف متفاوت است، اما از نظر علمی بعد از پایان دو سالگی کودک می‌تواند تغذیه بدون شیر مادر داشته باشد.
بدون لطفش کی خسروی نمودی کی جم و سکندر از او یافتند دارایی
بیند ار عکس کیر در دریا دل به دریا زند بدون گمان
آن عالم ربانی آن حاکم حکم روحانی آن قدوهٔ قافلهٔ عصمت آن نقطهٔ دایرهٔ حکمت آن محرم صاحب سری شیخ ابوالحسن حصری رحمةالله علیه شیخ عراق بود و لسان وقت و حالی تمام داشت و عبارتی رفیع. بصری بود و به بغداد نشستی و صحبت شبلی داشتی و معبر عظیم بودی و در بغداد با اصحاب خود سماع کردی. در پیش خلیفه او را غمز کردند که: قومی به هم درشده‌‌اند و سرود می‌گویند و پای می‌کوبند و حالت می‌کنند و در سماع می‌نشینند. مگر روزی خلیفه برنشسته بود در صحرا و حصری به اصحاب شدند، کسی خلیفه را گفت: آن مرد که دست می‌زد و پای می‌کوبد اینست. خلیفه عنان بازکشید، حصری را گفت: چه مذهب داری؟ گفت مذهب بوحنیفه داشتم به مذهب شافعی باز آمدم و اکنون خود به چیزی مشغولم که از هیچ مذهبم خبر نیست. گفت: آن چیست؟ گفت: صوفی. گفت: صوفی چه باشد؟ گفت: آنکه از دو جهان بدون او به هیچ چیز نیارامد و نیاساید. گفت: آنکه دیگر. گفت: آنکه کار خویش بدو بازگذارد که خداوند اوست، تا خود به قضاء خویش تولی می‌کند. گفت: دیگر. حصری گفت: فماذا بعد الحق الا الضلال، چون حق را یافتند به چیزی دیگر ننگرند. خلیفه گفت: ایشان را مجنبانید که ایشان قومی بزرگ‌اند که حق تعالی را نیابت کار ایشان دارند.
او رشته مهندسی در دانشگاه قاهره تحصیل کرد اما بعد از دو سال بدون کسب مدرک آن را ترک کرد.
گو آسمان نواله بدون همتان دهد ما را نیاز نیست بخوان کرامتش
محمد بن عبدالله جان، اعتقاد و پیروی نزدیک‌ترین یاران خود را در جریان صلح با مکه به گرو گذاشت تا این اتحاد بدون خونریزی به انجام رسد؛ چنان‌که همین معنا را از سوره فتح به خوبی می‌توان دریافت.