معنی کلمه بختیاری در لغت نامه دهخدا
چشم است بختیاری و در چشم دیده ای
جسم است کامکاری و در جسم جانیا.ابوالفرج رونی.به کامکاری بر پیشگاه ملک نشین
به بختیاری اندر سرای عدل خرام.مسعودسعد سلمان.زیادت بخت باد از بختیاری
که پشتیوان پشت روزگاری.نظامی.گر افکنْد بر کار تو بخت نور
من از بختیاری نیم نیز دور.نظامی.|| تمول. دولت. ( ناظم الاطباء ).
بختیاری. [ ب َ ] ( اِ ) نام مقامی در یکی از دستگاههای موسیقی ایران. و رجوع به مجمعالادوار نوبت سوم ص 100 شود.
بختیاری. [ ب َ ] ( اِخ ) اهوازی.از شعرای قدیم فارسی زبان بود. مرحوم نفیسی گوید: شعرای پیش از رودکی و حتی معاصرین او را اغلب بنام اصلی خویش خوانده اند چون شهید بلخی و ابوالمؤید بلخی وابوالمثل و غیرهم تنها از اسلاف رودکی ، بختیاری اهوازی و مسعودی مروزی را میتوان نام برد که به تخلص معروف گشته اند هرچند که مسعودی نیز تخلص واقعی نیست و نام قبیله و نسبت اوست. ( آثار و احوال رودکی ص 467 ).
بختیاری. [ ب َ ] ( اِخ ) نام ایلی است در ایران که میان اصفهان و شوشتر مسکن دارند. ایل بختیاری در ابتدای مشروطه خدمت به آزادی ایران کردند. ( فرهنگ نظام ). نام طایفه ای که در پائین اصفهان و خوزستان منزل دارند و بیشتر آنها صحرانشینند. ( ناظم الاطباء ). قوم بختیاری محل و مکان معینی از قدیم الایام تا چند سال اخیر نداشتند و ییلاق و قشلاق میکردند و در مکانهای مختلف مانند فارس و خوزستان رفت وآمد داشتند، اکنون در همان محلهای سابق خود خانه ساخته و منزل نموده و زراعت می کنند. دو ایل در بختیاری موجود بوده است : چهارلنگ و هفت لنگ. این اقوام بیشتر در چهارمحال اصفهان و رامهرمز و شوشتر و دزفول وقلعه تل مال امیر ( ایذه ) و باغ ملک و مسجدسلیمان سکنی دارند. ( جغرافیای غرب ایران ص 83 ). هفت لنگ شامل 55 تیره و چهارلنگ دارای 24 تیره است و در حدود 400 هزارتن جمعیت دارد و برخی آنانرا منسوب به طوایف باکتریال و باختریان دانسته اند. و رجوع به سردار اسعد و کرد و پیوستگی نژادی او ص 8 و 58 و تذکرةالملوک شود.
بختیاری. [ ب َ ] ( اِخ ) از ایلات اطراف تهران ، ساوه ، زرند و قزوین که مرکب از 50 خانوار است. ییلاقشان کوههای البرز و قشلاقشان جاجرود است. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ).