بسیاری

معنی کلمه بسیاری در لغت نامه دهخدا

بسیاری. [ ب ِ ] ( حامص ) بسیار و بمعنی درازی مجاز است. ( آنندراج ). کثرت و فراوانی و زیادتی. ( ناظم الاطباء ). وفور. فزونی. بیشی. برکت. انبوهی. فرط. عَمَم. ( منتهی الارب ). کثرت. ( دانشنامه علایی ص 95 ). مقابل کمی و قلت. اضعّاف : از بسیاری که بوده اند [ یعنی از کثرتی که داشتند، پَشگان ] چنان شد که سپاه نمرود یکدیگر را نتوانستندی دیدن. ( ترجمه طبری بلعمی ).
سپه را ز بسیاری اندازه نیست
بر این دشت یک مرد را کازه نیست.فردوسی.چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی
چون ریگ روان جیشی از پُری و بسیاری.منوچهری.از بسیاری آب به بست اندر نیارستند شد. ( تاریخ سیستان ).
با جود کف راد تو آید گه عطا
بسیاری سخاوت حاتم به اندکی.سوزنی.از بسیاری مراعات و اهتمام الیف و حلیف وی شد. ( سندبادنامه ص 192 ).
هزار آبله بر دل از این یک آبله است
که گفت آنکه زو حدت نخاست بسیاری.رفیعالدین ابهری.از بسیاری دعای و زاری بنده همی شرم دارم. ( گلستان ). بسیاری دزدان از مسامحت شحنه باشد.( امثال و حکم دهخدا ).

معنی کلمه بسیاری در فرهنگ معین

(بِ ) (ق . ) ۱ - گروهی زیاد. ۲ - مقداری زیاد.

معنی کلمه بسیاری در فرهنگ فارسی

۱- گروهی زیاد : بسیاری از مردم . ۲- مقداری زیاد: بسیاری از اموال مردم تلف شد .

معنی کلمه بسیاری در ویکی واژه

گروهی زیاد.
مقداری زیاد.

جملاتی از کاربرد کلمه بسیاری

از مناطق دیدنی این بخش می‌توان به آب گرم معدنی کم‌نظیر متعلق (با دمایی بین ۶۰ و ۷۰ درجه) در ۴ کیلومتر ی این شهر اشاره کرد که دارای خواص بسیار زیادی در درمان بیماری‌های مفصلی و گرفتگی عضلات و همچنین بسیاری از حساسیت‌ها دارد که هر ساله پذیرایی هزاران گردشگر داخلی و خارجی هست
زندهٔ بی مرگ بسیاری بود گر بمیری زنده این کاری بود
یکی کدام که بسیاری‌اندرو موجود؟ یکی بمحض چرا گفت خالق جبار؟
از بسیاری که راز در دل داریم بسیار بگفتیم و نگفتیم یکی
معصیتِ دوّم امر به معروف و نهی از منکر که اگر خاموش بود فاسق و عاصی شود و اگر انکار کند در بسیاری خصومت و وحشت افتد.
نخواهی رستگار آمد ز دستم که بسیاری کمین تو نشستم
پنهان شد از دو دیده ز بسیاری ظهور با ماهیان بحر فنا کار آب کرد
چو در گرمابه دیواری نماندش ز خون هم نیز بسیاری نماندش
زان سپیدی مرد بودش بی‌خبر گرچه بسیاری برافکندی نظر
نقد دنیا گرچه بسیاری بود چون ز دستت رفت مرداری بود
چو بسیاری بگفت و گشت نومید ز روی آن جهان آرای خورشید