بالفرض

معنی کلمه بالفرض در لغت نامه دهخدا

بالفرض. [ بِل ْ ف َ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + ال + فرض ). بطور فرض وپندار. فرضاً. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به فرض شود.

معنی کلمه بالفرض در فرهنگ معین

(بِ لْ فَ ) [ ازع . ] ( ق . ) فرضاً، از روی فرض .

معنی کلمه بالفرض در فرهنگ عمید

فرضاً، از روی فرض و گمان، به طور قیاس و پندار.

معنی کلمه بالفرض در فرهنگ فارسی

فرضا از روی فرض : داری آن مایه که گر مصلحتی را بالفرض بانگ پرنور زند پاس تو کز سایه بکاه . ( وحشی )
بطور فرض و پندار

معنی کلمه بالفرض در ویکی واژه

فرضاً، از روی فرض.

جملاتی از کاربرد کلمه بالفرض

اگر بالفرض باشد رای امرت برون آید چو تیغ از جلد خودمار
حدت طبعش شود بالفرض اگر کافور کار در هوای زمهریر از وی دماند زنجبیل
از هم بگشایند سراپردهٔ افلاک بالفرض اگر حکم کنی خیل خدم را
امرت ار بالفرض عزم رفع ضدیت کند با هم آمیزند روز و شب چو نشئه با شراب
اگر بالفرض من بر شکل آهو فریبم خاطر سیتا به جادو
چو بر مژگان خرامد ناز بر پیچید عنانش را کند گر دیده روح‌القدس بالفرض دامانی
نکردی ترک بالفرضش ز آغاز در امکان ممکن ار زین بهتری بود
چو جام آرزو بیند شکست از سنگ استغنا درون آید اگر بالفرض در بزم گمان شیشه
گر نباشد وجود او بالفرض حکم آن اسم کی پذیرد عرض
از آنشراب که بالفرض زاهد ار نوشد کند میا من مستیش محرم اسرار