به زه
معنی کلمه به زه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه به زه در فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کاربرد کلمه به زه
طبیب کیست کز او رنجه گشتهای زنهار به زهر شکوه میالا لب شکرخا را
به زهر چشم تنها پاس نتوان داشت خوبی را گل بیخار را شبنم دل بیدار میباید
پیش عاقل سپر از عشرت و عیش اولیتر خاصه اکنون که کمانهای حوادث به زه است
ابن سیرین در سال ۱۱۰ و با فاصلهٔ اندکی از درگذشت حسن بصری درگذشت. شیوهٔ سلوک اخلاقی او با حسن بصری تمایزاتی داشت؛ بهطوری که ضربالمثل «جالس الحَسَنَ او ابنَ سیرین» (یا با حسن بصری معاشرت نما یا با ابن سیرین) رواج یافت. برای نمونه، حسن بصری در اخلاق به زهد و کثرت حزن شناخته میشد؛ اما ابن سیرین شادی و امیدواری به رحمت خدا را ترویج میکرد. در تعالیم فقهی و رویکرد حدیثی نیز با همدیگر اختلافاتی داشتند. برای نمونه، ابنسیرین به این معروف بود که از مروجان تأکید بر پایبندی به نقل عین عبارت حدیث است؛ اما حسن بصری معتقد بود اگر معنای حدیث رسانده شود، تغییر الفاظ اشکالی ایجاد نمیکند. به هر حال، ابنسیرین در ادوار بعد همچون یکی از بزرگان تابعین بصره شناخته شد.
همزمان با تظاهرات روز دانشجو در ۱۶ آذر، گروهی از زنان بسیجی به زهرا رهنورد حمله کردند. رادیو آلمان به نقل از سایت کلمه، سایت خبررسانی میرحسین موسوی، نوشت که زهرا رهنورد، استاد دانشگاه تهران و همسر آقای موسوی، ابتدا در محل کارش در دانشکده هنرهای زیبا و پس از آن در خیابان وصال تهران با گاز فلفل مورد حمله لباس شخصیها قرار گرفته است. بگفته سایت کلمه، افراد مهاجم از فاصله نزدیک به صورت زهرا رهنورد گاز فلفل پاشیدند که به «تنگی نفس و نابینایی موقت» او منجر شد. همچنین برای بار دوم، در پیشازظهر ۱۷ آذر نیز گروهی از زنان لباس شخصی با هجوم به دانشکده هنرهای زیبا قصد حمله به وی را داشتند.
به گرسیوز تیغ زن داد مه که خانه بمال و در آور به زه
فهرست کاوشگرهایی که به زهره فرستاده شدهاند:
گذر بر ساکنان صومعه با این لب میگون که تا افتند در می آن به زهد و توبه مغروران
کمان را به زه کرد بهرام گرد عنان را به اسپ تگاور سپرد
در ابتدای سه هزار سوم اهریمن، به آفریدههای مزدا حمله برد، آب را به زهر جانوارن موذی آمیخت؛ زمین را شکاند و لرزاند و کوه ایجاد شد؛ زمین به ۶ قسمت شد؛ به گیاه حمله کرد؛ همچنین به گاو حمله کرد و چون او مرد، از اندامهایش غلات و گیاهان شفابخش از زمین روئیدند. بهعلاوه، نطفهٔ او به ماه رفت و پالوده شد و انواع گوناگون حیوانات مفید از آن ایجاد شدند. گیومرث نیز پس از سپری کردن زمان تعیین شده، با حمله دیومرگ مرد و به پهلوی چپ افتاد، نطفهٔ او با روشنی خورشید پاک شد و بشر از آن بهوجود آمد. ابتدا مشی و مشیانه به صورت دو شاخ ریواس درهمپیچیده از زمین روییدند و آنگاه تبدیل به پیکر آدمی شدند. از ایشان ۶ پسر و دختر زاده شدند و تمام نسل بشر از ایشان بهوجود آمد.
سرانجام مر خویشتن را به زهر بکشت از پی جفت و بیداد دهر
حال حافظ این نشانه را از تسلیم شدن گرفته و به جای تسلیم شدن و جذب دنیا و وابستگیهای مادی آن شدن و همچنین سرسپردن به زهد و تقوا - صرفاً برای رسیدن به بهشت و بهرهگیری از نعمات مادی آنجا-، فروآوردن سر را به کار بردهاست.
انس بن مالک گفت: آن روز که جبرئیل امین این آیت آورد: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» دریای حیرت و حرقت مصطفی (ص) بموج آمد و آن گوهر درد و سوز خویش برانداخت، گریستنی عظیم در گرفت، چندان بگریست که جانهای صدّیقان صحابه از آن گریه در سوزش افتاد و دلها در گدازش آمد، بحدّی رسید که «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ»، و هیچکس از آن صدّیقان صحابه زهره نداشت که از اسرار درگاه نبوّت بر رسد یا بپرسد که آن چه حالست و چه بوده که سید کونین و مهتر خافقین چنان غمگین و حزین نشسته غریوان و حیران، آخر عبد الرحمن عوف بر فاطمه زهرا شد، دانست که رسول خدای را بدیدار فاطمه آسایش و انس بود و اگر چه غمگین بود چون وی را بیند غم از وی بکاهد، گفت یا فاطمه رسول خدا را دیدیم بس حیران و گریان با دردی عظیم و سوزی تمام، ندانیم چه آیت بوی فرود آمده و چه چیز وی را بر آن داشته؟
تصوف از نظر ابن قیم عبارت است از زهد و تهذیب نفس و تهذیب حب و خوف و تقوای الهی برای آماده شدن برای راه رسیدن به مصاحبت حضرت حقتعالی. و اینکه تصوف واقعی آن است که به سنت عمل کند و از آنچه خداوند بر رسولش نازل کردهاست پیروی کند و مصدر آن قرآن و سنت و گفتهها و اعمال صحابه است که در دنیا دعوت به زهد میکنند. وی آنها را به دو دسته تقسیم کرد: صوفیان حقایق خردمند پیرو سنت پیامبر و صوفیان معیشتی که تصوف را پیشه ای برای امرار معاش میدانند.
سه روز پس از آن وسیلهٔ مشابهی از سفینهٔ ونرا-۱۰ در ۲٬۲۰۰ کیلومتری محل فرود وسیلهٔ ونرا ۹ به زهره نشست و یافتههای خود را به مدت ۶۵ دقیقه فرستاد. این نگارهها، نخستین نگارههایی بودند که تا آن زمان از سطح سیارهای دیگر گرفته شده بود.
چو دندان افعی و نیش عقارب سرشتم به زهراب تیغ ربان را
و تقدیر کردم که در این شهر قاهره از بیست هزار دکان کم نباشد همه ملک سلطان. و بسیار دکان هاست که هریک را در ماهی ده دینار مغربی اجره است و از دو دینار کم نباشد و کاروانسرای و گرمابه و دیگر عقارات چندان است که آن را حد و قیاس نیست. تمامت ملک سلطان که هیچ آفریده را عقار و ملک نباشد مگر سراها و آن چه خود کرده باشد و شنیدم که در قاهره و مصر هشت هزار سر است از آن سلطان که آن را به اجارت دهندد و هرماه کرایه ستانند و همه به مراد مردم به ایشان دهند و از ایشان ستانند نه آن که بر کسی به نوعی به تکلیف کنند. و قصر سلطان میان شهر قاهره است و همه حوالی آن گشاده که هیچ عمارت بدان نه پیوسته است، و مهندسان آن را مساحت کردهاند برابر شهرستان میارفارقین است. و گرد بر گرد آن گشوده است. هر شب هزار مرد پاسبان این قصر باشند پانصد سوار و پانصد پیاده که از نماز شام بوق و دهل و کاسه میزنند و گردش میگردند تا روز. و چون از بیرون شهر بنگرند قصر سلطان چون کوهی نماید از بسیاری عمارات و ارتفاع آن، اما از شهر هیچ نتوان دید که باروی آن عالی است، و گفتند که در این قصر دوازده هزار خادم اجری خواره است و زنان و کنیزکان خود که داند الا آن که گفتند سی هزار آدمی در آن قصری است و آن دوازده کوشک است. و این حرم را ده دروازه است بر روی زمین هر یک رانامی بدین تفصیل غیر از ان که در زیر زمین است : باب الذّهب، باب البحر، باب السریج، باب الزهّومه، باب السّلام، باب الزّبرجد، باب العبد، باب الفتوح، باب الزّلاقه، باب السّریه. و در زیرزمین دری است که سلطان سواره از آن جا بیرون رود، و از شهر بیرون قصری ساخته است که مخرج آن رهگذر در آن به قصر است و آن رهگذر را همه سقف محکم زدهاند از حرم تا به کوشک و دیوار کوشک از سنگ تراشیده ساختهاند که گویی از یک پاره سنگ تراشیده اند، و منظرها و ایوان های عالی برآورده و از اندرون دهلیز دکانها بسته. و همه ارکان دولت و خادمان سیاهان بوند و رومیان. و وزیر شخصی باشد که به زهد و ورع و امانت و صدق و علم و عقل از همه مستثنی باشد و هرگز آن جا رسم شراب خوردن نبوده بود یعنی به روزگار آن حاکم و در ایّام وی هیچ زن از خانه بیرون نیامده بود و کسی مویز نساختی احتیاط را نباید که از آن سک کننند و هیچ کسی را زهره نبود که شراب خورد و فقاع هم نخوردندی که گفتندی مست کننده است و مستحیل شده.