بحیره

معنی کلمه بحیره در لغت نامه دهخدا

( بحیرة ) بحیرة. [ ب َ رَ ] ( ع اِ ) ناقه یا گوسپند که در جاهلیت هرگاه ده بطن می زاد گوش آن را شکافته سر می دادند تا برود و بچرد هرجا که خواهد، و چون میمرد گوشت آن را مردان خوردندی و بخورد زنان ندادندی. یا آنکه در بطن پنجم اگر نر می زاد آن نر را ذبح می کردند و اگر ماده بود گوش آن را می شکافتند و شیر و سواری آن بر خودحرام می کردند و بعد مردن آن گوشت وی بر زنان حلال کردندی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بچه دهمین شتر که هر ده ماده باشند و او را گوش بریده شده باشد و آزاد کرده شده. آن ماده شتر که چون پنج شکم بزادی و آخرین نر بودی گوشش بشکافتندی و رها کردندی تا خود چرا کند چنانکه خواهد و کس بر وی ننشستی وبار بر وی ننهادی و گوشت و شیر او را بر زنان حرام داشتندی. ( ترجمان علامه جرجانی ص 25 ). هر ناقه که ده بطن اناث بزاید او را عرب سوار نشود و شیر او را ننوشد جز بچه آن یا مهمان ، و چون بمیرد آن را مردان و زنان همه از گوشتش بخورند و دخت آن را بحیره نامند و او را به منزله مادرش سائبه دانند یعنی بر سر خود گذارند. ( یادداشت مؤلف ). || ماده بسیارشیر. ( ناظم الاطباء ). ج ، بحائر، بُحُر. ( منتهی الارب ).
بحیرة. [ ب َ رَ ] ( اِخ ) زوجه قعقاع بن ثور که دختر هانی بوده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بحیرا شود. || ناحیه ای در یمامه. ( از معجم البلدان ).
بحیره. [ ب ُ ح َ رَ ] ( ع اِ مصغر ) تصغیر بَحرَة وبحره سرزمین و شهر است. ( از معجم البلدان ). بحیره تصغیر بحر نیست هرچند بحیر مصغر آن است اما به هرحال مراد از سرزمین وسیعی است که در آن آب جمع شده ولی متصل به دریای بزرگ نباشد و میتواند آب آن شیرین یا شور باشد. ( از معجم البلدان ). دریاچه : شرح رودهای بزرگ و بحیره ها و مرغزارها و قلعه ها کی بر حال عمارتست داده آید. ( فارسنامه ابن البلخی ص 150 ).
بحیره. [ ب ُ ح َ رَ ] ( اِخ ) نام پانزده موضع است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مدینه منوره. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مدینة الرسول.

معنی کلمه بحیره در فرهنگ معین

(بُ حَ رِ ) [ ع . بحیرة ] (اِمصغ . ) دریاچه .

معنی کلمه بحیره در فرهنگ عمید

دریاچه.

معنی کلمه بحیره در فرهنگ فارسی

( اسم ) دریاچه .
مدینه منوره مدینه الرسول .

معنی کلمه بحیره در دانشنامه آزاد فارسی

بُحَیْرِه (کتاب)
کتابی در تاریخ عمومی به فارسی از میرمحمود فزونی استرآبادی (قرن ۱۱ق). کتاب در ۴۴ باب فراهم آمده و شامل موضوعات متنوعی چون خصوصیات اخلاقی ، اطلاعات تاریخی و جغرافیایی ، شگفتی های طبیعت و حتی علوم غریبه است . نثر کتاب ساده و مفهوم است . مبحث شرح احوال وزرا از قدیم الایام تا وزرای تیموری، از مطالب خواندنی کتاب است . این کتاب در ۱۳۲۸ق در تهران به چاپ (سنگی ) رسیده است و عبدالکریم قمی، ناشر کتاب، علاوه بر چاپ ، شرح برخی لغات دشوار اثر را در حاشیه کتاب آورده است .

معنی کلمه بحیره در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بحیره‏ (بحر) شتر یا گوسفند ماده شکافته یا بریده گوش را گویند و فقها در باب وقف به مناسبت ذکر وقف های باطل در اسلام از این نوع وقف جاهلی یاد کرده‏اند.
قرآن مجید به برخی آیین‏های عصر جاهلی نسبت به احشام (بحیره، سائبه، وصیله و حام) و احکامی چون حرمت سوار شدن بر آنها، بر زبان نیاوردن نام خدا هنگام استفاده‏های گوناگون از آنها، اختصاص شیر و بچه زنده آنها به مردان و اشتراک زنان با مردان در استفاده از بچه مرده آنها اشاره کرده است.
بحیره در عصر جاهلی
آنچه مفسران و لغت شناسان در بیان احکام جاهلی درباره این حیوانات آورده اند بدین قرار است:
← ممنوع بودن استفاده از آن
حیوانات یاد شده در بیشتر این احکام مذهبی مشترک بوده و فقط به لحاظ منشأ تعلّق حکم، نام های مختلف گرفته اند.
منشأ پیدایش آیین های بحیره
...
[ویکی الکتاب] معنی بَحِیرَةٍ: شتری که پنجمین حمل مادر خود باشد (طبق یک عقیده خرافی آن را رها می کردند)
معنی یُبَتِّکُنَّ: حتما می شکافند(عرب جاهلیت را رسم بر این بود که گوش ماده شتری که پنج شکم زائیده باشد بحیره و شتری که به عنوان وفاء به عهد رها میکردند سائبه را میشکافتند تا اعلام کنند که این حیوان آزاد است و در نتیجه خوردن گوشت آن بر همه جایز است . )
ریشه کلمه:
بحر (۴۲ بار)
«بَحیره» به حیوانی می گفتند که پنج بار زاییده بود و پنجمین آنها ماده ـ و به روایتی نر ـ بود; گوش چنین حیوانی را شکاف وسیعی می دادند، و آن را به حال خود آزاد می گذاشتند و از کشتن آن صرف نظر می کردند. «بحیره» از مادّه «بحر» به معنای وسعت و گسترش است، و این که عرب دریا را بحر می گوید، به خاطر وسعت آن است. و این که «بحیره» را به این نام می نامیدند به خاطر شکاف وسیعی بود که در گوش آن ایجاد می کردند.

جملاتی از کاربرد کلمه بحیره

استعمال تفسیر یا در الفاظ غریب باشد چنان که بحیره و سائبه و وصیله، یا در سخن موجز باشد که حاجت بشرح دارد چون أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ یا سخنی که قصه در آن تعبیه باشد و تا آن قصه بندانند آن سخن متصور نشوند چنان که گفت: إِنَّمَا النَّسِی‌ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ.
نشگفت اگر بحیرهٔ ارجیش بعد از این آرد صدف ز بحر گهر پرور سخاش
وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ میگوید و از آن چیزها که دیو شما را می‌فرماید یکی آنست که بر اللَّه آن گوئید که می‌ندانید. یعنی که بحیره و سائبه و جز زان حرام می‌کنید و خدای حرام نکرد از آن هیچیز.
ابو المطامیر نام شهر و شهرستانی در استان بحیره مصر است.
وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ میگفتند: آنچه در شکمهای آن جانوران است، یعنی آنچه از بحیره و سائبه زاید خالِصَةٌ لِذُکُورِنا یعنی خاصة لذکورنا.
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، هم قریش و کفرة العرب من خزاعه و غیرهم بحروا البحیره و سیّبوا السوائب و و صلوا الوصیلة و حموا الحامی و ذبحوا للطواغیت و جعلوا للَّه مما ذرأ من الحرث و الانعام نصیبا و نسئوا النسی‌ء و بدّلوا دین ابراهیم و تأویل الآیة: الهم شرکاء فیما شرع اللَّه من الدین یشرعون معه غیر شرعه. ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، ای لم یأمر به اللَّه. وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ، ای لو لا ان اللَّه حکم فی کلمة الفصل بین الخلق بتأخیر العذاب عنهم الی یوم القیمة حیث قال: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، لفرغ من عذاب الذین یکذبونک فی الدنیا، إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فی الآخرة.
آبراه نخاو از نقطه‌ای تقریباً در اسماعیلیه امروزی عبور می‌کرد و سپس به موازات وادی طمیلات به سمت جنوب امتداد می‌یافت و پس از عبور از «البحیره المرّه» به دریای سرخ می‌پیوست.
ادکو نام شهر و شهرستانی در استان بحیره مصر است.
او سرانجام ۴ ماه پس از واقعه بحیره، در ۱۳ رمضان یا ۲۵ رمضان ۵۲۴ قمری در حدود سن ۵۰ یا ۵۱ سالگی درگذشت و رهبری موحدون را به عبدالمومن بن علی سپرد.
و اینک ببین بحیرهٔ ارجیش قطره‌ای است از موج بحر در یتیم آور سخاش
فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ این در جواب قومی است از عرب که چیزهایی از جانوران می‌حرام کردند خوردن آن از بحیره و سائبه و وصیله و حامی.
هنگامی که کمتر از هشت سال سن داشت حافظ کل قرآن شد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در استان بحیره گذراند و پس از آن در دانشگاه اسکندریه رشته پزشکی را دنبال کرد و در بیمارستان همین دانشگاه مشغول به کار شد.
ابو حمص نام شهر و شهرستانی در استان بحیره مصر است.
استان بحیره (به عربی: محافظة البحيرة) از استان‌های کشور مصر است.
نام این شهر دگرگون‌شدهٔ واژهٔ عربی البحیره (به معنای دریاچه) است.
ابراهیم لَقانی ملقب به برهان‌الدین (؟ -۱۶۳۱م) (نسب: ابراهیم بن ابراهیم بن حسن) فقیه مالکی، صوفی و شاعر مصری در سدهٔ یازدهم هجری بود. در روستای لقانه از استان بحیره، مصر کنونی زاده شد و در نزدیکی عقبه پس از حج درگذشت.
کنون بدست یکی بندۀ خداوندست همه ولایت او از بحیره تا فرغان
وی در دمنهور یکی از شهرهای استان بحیره به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلاتش از دانشگاه الازهر نزدیک به ۴۷ سال به روزنامه‌نگاری پرداخت و تا زمان عزل عباس حلمی پاشا منشی خاص او بود.