بتو
معنی کلمه بتو در لغت نامه دهخدا

بتو

معنی کلمه بتو در لغت نامه دهخدا

بتو. [ ب َ ت ُ ] ( اِ ) قیف. ( ناظم الاطباء ). ترجهاله. ترجهاره. تکاب. تکاو. تکاه. راحتی. ( یادداشت مؤلف ). قیف وآن پیاله مانندی باشد که در وسط سوراخی دارد و لوله ای بدان سوراخ متصل کرده باشند و چون سر دیگر لوله را بر دهن شیشه نهند گلاب و روغن و امثال آن بتوان در شیشه کرد. ( از برهان قاطع ) ( از فرهنگ رشیدی ). قیف از شیشه وفلز. ( از فرهنگ شعوری ). ظرفی است که در ته آن لوله ای است و در دهن شیشه نهند و گلاب و روغن و امثال آن در آن شیشه ریزند. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). ظرف مخصوص از فلز و غیره که یک طرفش گشاد و طرف دیگرش تنگ است و با آن چیز مایع را در ظرف دهن تنگ مثل شیشه و غیره کنند. ( فرهنگ نظام ). || قبه. گوی سر عصا و قمچی. ( برهان قاطع ). سر تازیانه و جز آن. ( فرهنگ رشیدی ). گیره یا چیز گردی که سر چماق و شلاق قرار میدهند. ( از فرهنگ شعوری ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از فرهنگ نظام ). || دسته و قبضه. || گره ساقه گیاه. ( ناظم الاطباء ). || سنگ درازی که بدان دارو سایند و آن را به عربی مقمع خوانند و به این معنی به کسر اول هم آمده است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ). و آن را بته نیزگویند. ( فرهنگ نظام ) ( از شرفنامه منیری ) ( از انجمن آرا ). سنگ صلابه. سنگ درازی که در آن داروها را می سایند و صلابه میکنند. ( ناظم الاطباء ). || هاون سنگی. ( از فرهنگ شعوری ) ( ناظم الاطباء ). || دبه که در آن روغن ریزند و به این معنی به کسر اول هم آمده است. ( برهان قاطع ). دبه روغن و شیشه گلاب. دبه روغن ریز و آنچه گلاب در آن اندازند. ( شرفنامه ٔمنیری ). || دسته هاون. ( ناظم الاطباء ).
بتو. [ ب َ ت َ] ( اِ ) سمت باختر و برآمدن آفتاب است. مشرق. مقابل مغرب. ( برهان قاطع ). مرادف خراسان. ( فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ شعوری ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). || جائی را گویند که همیشه آفتاب در آنجا بتابد و آن نقیض نساست . ( برهان قاطع ). جائی که همیشه آفتاب تابد. ضد نسا. ( فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ شعوری ). و در اصل بتاب بلکه باتاب بوده یعنی گرمی و پرتو آفتاب آنجا را میگرفته بر ضد نسا که جائی را گویند که آفتاب نتابد. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). شمال. مقابل نسا. ( ناظم الاطباء ). جای آفتاب گیر. ( از فرهنگ نظام ). این کلمه در تداول عامه گناباد هنوز هم متداول است.

معنی کلمه بتو در فرهنگ معین

(بَ ) ( اِ. ) ۱ - قیف . ۲ - گیره چوب یا ساقه گیاه . ۳ - دستة هاون . ۴ - هاون سنگی . ۵ - سنگی که بر روی آن ادویه و چیزهای دیگر را سایند.
(بَ ت ُ ) (اِ. ) ۱ - جایی که غالباً آفتاب در آن جا بتابد. ۲ - مشرق .

معنی کلمه بتو در فرهنگ عمید

۱. مشرق.
۲. جای آفتاب گیر، جایی که رو به آفتاب باشد و غالباً آفتاب به آن بتابد.
۱. قیف.
۲. گره چوب یا ساقۀ گیاه.
۳. دستۀ هاون.
۴. هاون سنگی، سنگی که در آن دارو را می سایند.

معنی کلمه بتو در فرهنگ فارسی

( اسم ) اسکنبیل
دهی از نیشابور است

معنی کلمه بتو در دانشنامه عمومی

آنتونیو آلبرتو باستوس پیمپرو ( به پرتغالی: António Alberto Bastos Pimparel؛ زادهٔ ۱ مهٔ ۱۹۸۲ ) که با نام بتو شناخته می شود بازیکن فوتبال اهل پرتغال است که در پست دروازه بان بازی می کرد.
وی همچنین برای تیم ملی پرتغال ۱۶ بازی انجام داده است.
بتو (بازیکن فوتبال پرتغالی زاده ۱۹۷۶). بتو ( انگلیسی: Beto؛ زادهٔ ۳ مهٔ ۱۹۷۶ ) یک بازیکن فوتبال اهل پرتغال است.
وی همچنین در تیم ملی فوتبال پرتغال بازی کرده است.

معنی کلمه بتو در ویکی واژه

قیف.
گیره چوب یا ساقه گیاه.
دستة هاون.
هاون سنگی.
سنگی که بر روی آن ادویه و چیزهای دیگر را سایند.
جایی که غالباً آفتاب در آن جا بتابد.
مشر

جملاتی از کاربرد کلمه بتو

اجل مشکل که بتواند شکار خود کند او را که مرغ روح مجنون صید دام و دانهٔ لیلی‌ست
در این حین، وینس مک‌من از تلاش‌های استفنی برای پیگیری خیانتش با سیبل، خشمگین شد. این دشمنی باعث ایجاد اولین مسابقه «پدر-دختر: من تسلیم هستم» شد. استفنی توسط مادرش، لیندا و وینس توسط سیبل همراهی می‌شد. وقتی وینس با یک لوله در حال خفه کردن استفنی بود، لیندا حوله‌ای به داخل رینگ برای تسلیم شدن پرتاب کرد و مسابقه پایان یافت. بعداً استفنی برای دو سال از تلویزیون دبلیودبلیوئی دور شد. این داستان نوشته شده بود تا استفنی بتواند برای ازدواج با پاول تریپل اچ لوک از کمپانی خارج شود.
نا بتومّه این شهر دیین نا وریتن جان و دلْ تره\ دلْ نییه، نُومه گیتنْ
بس است آنچه شنیدی تو یا بگویم باز بتول بود و قمر بود و ماه و پروین بود
بطواف کویت آیم، همه شب، بیاد روزی که نیازمندی خود بتو می نمودم آنجا
فرزندان وی عبارتند از: یحیی،محمدرضا، محمدتقی،فاطمه،بتول،راضیه
تا بتوانی خسته مگردان کس را بر آتش خشم خویش منشان کس را
رسیدم به خوبی بتوران زمین سپه برکشیدیم و جستیم کین
ای خواجه مکن تا بتوانی طلبِ علم کاندر طلبِ راتب یک روزه بمانی
است. برای داشتن یک الگوریتم با زمان چندجمله‌ای، باید بتوانیم دور با هزینه متوسط کمینه را در زمان چندجمله‌ای پیدا کنیم.
نغمه ی ناخوش کسی تا چند بتواند شنید تا خر طنبور این مجلس ز چوب عرعر است
در هر صورت چنانچه شرایط و استانداردهای لازم در طراحی و اجرای سیستم‌های آبیاری تحت فشار رعایت شود و بهره‌بردار بتواند از این سیستم‌ها بخوبی استفاده کند، هزینه مصرف شده در طی کمتر از ۵ سال بازگشت خواهد کرد.
حالت بتواند انجام پذیرد؛ در این صورت رخداد مفروض به تعداد
جایگشت موجود یک راس قرار دهیم و سپس بین دو راس یال می‌گذاریم اگر با یک‌بار جابجا کردن دو عنصر مجاور بتوانیم یکی را به دیگری تبدیل کنیم، به این گراف، گراف جایگشت‌ها می‌گویند.
نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد که گمان می‌رفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند… نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد. هرگاه لازم باشد نامی انتخاب شود که بتواند سراسر جمهوری آذربایجان را شامل گردد، در آن صورت می‌توان نام اران را برگزید.
شد مزین بتو مقام و محل شد مبین بتو حرام و حلال
شاید بتوان مجموعه داستان‌های مدرسه فرشته‌ها را مشهورترین اثر او دانست که در ایران توسط کاوه میرعباسی ترجمه شده و نشر نی آن را به چاپ رسانده‌است.
از خوان فلک دست فرو شوی دلا چند بتوان چو مگس دست بسر بهر شکم زد
معمولاً پیشخدمت در کنار ابسنت یک بطری آب یخ و شکر قرار می‌دهد. در هنگام مصرف جمعی ابسنت، آب یخ را درداخل ظرفی دارای شیر آب می‌ریزند تا افراد در کنار یکدیگر بتوانند آب را داخل جام ابسنت بریزند.