باستانی. ( ص نسبی ) قدیم. کهن. عتیق. دیرینه. قدیمی : بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی بسنگ اندرون بوده ای باستانی.فرخی.بدان خانه باستانی شدم به هنجار چون آزمایشگری.منوچهری.بر آن وزن این شعر گفتم که گفته ست ابوالشیص اعرابی باستانی.منوچهری.دلجویی کن که نیکوان را دلجویی رسم باستانی است.خاقانی.|| معمر. سالخورده.
معنی کلمه باستانی در فرهنگ معین
(ص نسب . ) قدیمی ، کهنه .
معنی کلمه باستانی در فرهنگ عمید
قدیمی، دیرینه، تاریخی.
معنی کلمه باستانی در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - قدیمی کهن . یا آثار باستانی. آثار و ابنی. قدیمی و تاریخی اشیائ عتیقه.
معنی کلمه باستانی در ویکی واژه
منسوب به باستان؛ قدیمی، کهنه.
جملاتی از کاربرد کلمه باستانی
نه امریکیان منع کردند می را درین عصر، چون مردم باستانی؟
مرغان لطیف طبع آگاه نالان به نوای باستانی
بانگ کلاب با مه تابنده، تازه نیست خفّاش را ستیزه به خور، باستانی است
مبل تو بود سنگی، یا آن که لوله هنگی، با قوری جفنگی، از عهد باستانی
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است، در نامه سرکار سید از این بی نشان نامی برده اند و کهن گرفتاران خود را از نو دامی گسترده، دیگران را در کند آور که ما خود بنده ایم، و بنده وارت به خداوندی پرستنده. بازگشت میرزا را دست آویز راز نامه روزگار خود دیدم ولی چه نگارم که رنجی کاهد یا رامشی فزاید. نگارش مهر و بندگی افسانه ای است داستانی و گزارش آرزو و پرستندگی داستانی باستانی، نگفته پیداست و نهفته هویدا، خوشتر آنکه شماری تازه اندیشم و دیبای نامه را به دیگر ابریشم شیرازه بندم، تا هم آسوده روان یار از سرد سرائی آشفته نگردد و هم مرا راز دل و نیاز روان در گفت و گزار دیگران گفته و شنفته آید.
این شهر کهن، نخستین پایتخت ایران بوده است و به همراه آتن در یونان و رم در ایتالیا و شوش در خوزستان، از معدود شهرهای باستانی جهان میباشد که همچنان زنده و مهم مانده است. هرودوت این شهر را ساخته دیااکو دانسته و گفته است که هفت دیوار داشته که هر کدام به رنگ یکی از سیارهها بودهاند.
چون نیاکان باستانی خویش راستگوی و درستپیمانیم
بس لایق تست این که گویند ریش تو ریم ز باستانی
غار باستانی با تصاویر و حکاکی " که وا دلاس مانوس " نزدیک رود پینتوراس و شهر پریتو موره نو
این وضعیت با توجه به کمیابی رنگ آبی در طبیعت چندان عجیب نیست. تقریباً هیچ حیوان آبیرنگی وجود ندارد. چشمهای آبیرنگ نادر هستند و اکثر گلهای آبی هم پرورشی هستند. با این حال حتی در شعرهای باستانی و متون مذهبی که مرتب به آسمان اشاره دارند نیز از واژهای که بتوان آن را آبی دانست استفاده نشدهاست. یک محقق برای بررسی این موضوع هیچگاه به دخترش نگفت که آسمان آبی است و بعداً وقتی از او رنگ آسمان را پرسید. او ابتدا آن را بدون رنگ، سپس سفید و سپس آبی توصیف کرد. این نشان میدهد که آبی دانستن آسمان نیز به پیشفرضهای زبانی ما بستگی دارد.
پستی خویشتن را درپای هستی آن فرخ جان و فرخنده تن مایه ارجمندی و پایه سربلندی یافته رنج افزای انجمن والا می گردم، دیروز که سرای آزاده راستان شاهزاده راستین سیف الدوله به دیدار گیتی فروز سرکاری بهشتی همه کام و رامش بود و سپهری همه نام و آرامش، سنجیده گفتی که پیش از شناخت در نکوهش گولان خود کام و دیوان آدمی نام از دل بر زبان رانده بودم و از خامه بر نامه نشانده خواستند، چون روزگاری است از این راه و روش بر کنارم و بیرون از آن خوی و منش روزگار، چندانکه سگالش دور پوی پهنه پویائی فراخ افکند و اندیشه دیرپای درنگ سهلان سنگ گران آورد، از آن گم گشته نام و نشانی به چنگ نیفتاد و پای پویائی و پیشانی جویائی از هر راه به سنگ آمد. ناگزر فرمایش والا انجام نیافت و کمند بویه سرکاری را این کمینه شکار که کمترین نخجیر دام است و لاغرترین مرغ بام، آرایش فتراک کام نگشت. پس از آنکه بندگان والا را رای شتاب بر ساز درنگ پیشی گرفت و از تخت مشکو بر رخش بازگشت رخت کشیدند، رهی همچنان راه اندیشه می تاخت و به پای پیمایش سامان سگالش می سپرد. مگرش به نیروی کوشش بدست آرم و بدست بستگان سرکاری باز سپارم، همه شب خوابم از تاب اندیشه سپری بود، و هوش آب هنجار آذر لگام را چاراسبه جای بر رخش دربدری. با این همه از گم گشته خویش نشانی ندیدم و نامی نیز نشنیدم، ولی بر همان اندام و انداز و انجام و آغاز ژاژی تنک مایه و لاغی سبک سایه که خوی یاوه درای و خامه سرد سرای قصاب از در آزمون و روی آرزو در هم سرشته است و بر پارچه پرندی نوشته در کهنه نگارش های باستانی فرا چنگ افتاد.
به خدای کعبه دارم ز در خدایگان رو نه فریب تازه دارم نه دروغ باستانی