معنی کلمه بکاربردن در لغت نامه دهخدا
هر آنگه که این مایه بردی بکار
دگر خواه تا بگذرد روزگار.فردوسی.و طاهر... از هیچکس چیزی نستدی... گفتی ظلم و جور چرا کنم تا آنچه هست بکار برم تا خود چه باشد که جهان برگذاراست. ( تاریخ سیستان ). و همان فرو گرفت از مالها بکار بردن و بر ناچیز و نشاط مشغول بودن. ( تاریخ سیستان ). و در خزینه نماند از زر و سیم که همه بکار برده وداده شد. ( تاریخ سیستان ). در راه نو کیسه را دید. گفت قدری وجوه بمن وام بده که در این قضیه بکار برم. ( قصص الانبیاء ص 176 ). شداد گفت یک لحظه امان ده تا یک لقمه از این طعام بکار برم. ( قصص الانبیاء ص 152 ). و در اخبار آمده است که هر روزی چهل خروار از زر و سیم بکار بردی. ( قصص الانبیاء ص 151 ).