بی فکر
معنی کلمه بی فکر در فرهنگ عمید
معنی کلمه بی فکر در فرهنگ فارسی
معنی کلمه بی فکر در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه بی فکر
همی برید دشت و کوه بی فکر در آن ره با خدای خویش در ذکر
مرا فکر هزاران ساله هر دم رنجه میدارد وزیشان هر کرا یابی نیابی فکر یک نانش
هر که خاموشی او بی فکر تست آن نه خاموشیست عین غفلتست
بی فکر ذکر گویم بی لهجه نغمه آرم بی حرف صوت سازم بی لب حدیث رانم
دومه افزون بود که ننهادم سر بی فکر و غصه بر بالین
گریبان چاک و بی فکر رفو زیست نمی دانم چسان بی آرزو زیست
به وصلش تن زدم و اینک به هجرم جان سپاری بین به یک بی فکری دل بنگر آسانم چه مشکل شد
پارادایم سرمشق و الگویی مسلط و چارچوبی فکری و فرهنگی است که مجموعهای از الگوها و نظریهها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل دادهاند. هر گروه یا جامعهای «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگووارهای که به آن عادت کرده است تحلیل و توصیف میکند. به عبارت دیگر، پارادایم، نوعی چارچوب مرجع (و مدوس اپراندی) و رویهها و فنون و روشها و سبکهایی برای علمورزی یک جامعهی علمی به دست میدهد. البته در یک زمان، لزوماً یک پارادایم نیست بلکه معمولاً ما با انواع پارادایمها و یا ترکیبی از این سپهرهای معرفتی مواجهیم.
نیست بی فکر رهایی مرغ زیرک در قفس بلبل بی درد ما در فکر آب و دانه است
بی ذکر تو نیکو نبود پیشهٔ دیگر بی فکر تو باطل بود اندیشهٔ دیگر
تو چه وی، کونی بی فکر مباش فکر حال خود و من کن کمکی