برزین

معنی کلمه برزین در لغت نامه دهخدا

برزین. [ ب ِ ] ( ع اِ ) مشربه ای که از پوست طلع خرما کنند. ( اقرب الموارد ). کوزه ای از پوست طلع. ( منتهی الارب ). آبخوره از پوست شکوفه خرما. ( آنندراج ).
برزین. [ ب َ ] ( اِ ) آتش. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نار. ( برهان ). انگشت افروخته. آذر :
ز برزین دهقان و افسون زند
برآورده دودی بچرخ بلند.نظامی.|| برزن. ( دهار ). صحرا و کوی و محله. ( برهان ). رجوع به برزن شود.
برزین. [ ب َ / ب ُ ] ( اِخ ) آذربرزین مهر. یکی از سه آتشکده مهم عهد ساسانیان است و درریوند خراسان و خاص کشاورزان بوده است :
نبیره جهانجوی گرگین منم
همان آتش تیز برزین منم.فردوسی.بخاصه این دل بدبخت را بین
که آتشگاه خردادست و برزین.فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).غم در جگر زد آتش برزین مرا و من
از آب دیده دجله به برزن برآورم.خاقانی.رجوع به آذر برزین مهر شود.
برزین. [ ب َ / ب ُ ] ( اِخ ) نام آتشکده ای که لهراسب آن را به بلخ بنا نهاد :
به گه رفتن کان ترک من اندر زین شد
دل من زان زین آتشکده برزین شد.ابوشکور.یکی آذری ساخت برزین بنام
که بد با بزرگی و با فر و کام.فردوسی.بزرگان از آن کار غمگین شدند
بر آذر پاک برزین شدند.فردوسی.بگفت این و نشست آنگاه بر زین
روان شد سوی آتشگاه برزین.زراتشت بهرام.
برزین. [ ب َ ] ( اِخ ) در شاهنامه این نام گاه مستقلاً و گاه به دنبال کلمات دیگر چون آذربرزین و خرادبرزین و رامبرزین و غیره آمده است. رجوع به این کلمات مرکب در جای خود و رجوع به فهرست لغات شاهنامه ولف شود.
برزین. [ ب ِ رِ ] ( اِخ ) ایلیانیکولایویچ. مستشرق روسی ( 1818 - 1896 م. ) وی در قازان استاد زبانهای عربی و فارسی بود و در 1842 م. سفری به ایران کرد. از آثارش طبع قسمتی از جامعالتواریخ رشیدی و دستورزبان فارسی به روسی است. قسمت جامعالتواریخ طبع وی متعلق بتاریخ قبایل مغول و تاریخ اجداد چنگیزخان و تاریخ خود چنگیزخان است. رجوع به دایرةالمعارف فارسی و جهانگشای جوینی ج 1 صص 25 - 27 شود.

معنی کلمه برزین در فرهنگ عمید

آتش: ز برزین دهقان و افسون زند / برآورده دودی به چرخ بلند (نظامی۵: ۸۵۷ ).

معنی کلمه برزین در فرهنگ فارسی

مجلل، برزین، نام آتشکدهای در خراسان
ایلیانیکو یویچ مستشرق روسی ( ۱۸۱۸ تا ۱۸۹۶ ) وی در قازان استاد زبانهای عربی و فارسی بود ودر ۱۸۴۲ سفری به ایران کرد .

معنی کلمه برزین در فرهنگ اسم ها

اسم: برزین (پسر، دختر) (فارسی، پهلوی، کردی) (تلفظ: barzin) (فارسی: بَرزين) (انگلیسی: barzin)
معنی: آتش، نام آتشکده ی بزرگ ایران، بالنده ( بالنده مهر ) فشرده ی آذر برزین مهر، ( اَعلام ) نام یکی از آتشکده ی ی بزرگ ایران، نام یکی از آتشکده ی بزرگ ایران، باشکوه، نام یکی از سرداران کیکاوس شاة ماد، نام کوهی در کردستان بین مهاباد و سردشت ( نگارش کردی

معنی کلمه برزین در ویکی واژه

در شاهنامه حضور فیزیکی کمتر دارد اغلب او را که بانی آتشکده است می‌شناسند و به آتش او سوگند یاد می‌کنند. نخست سوگند محکم منوچهر هنگام جلوس است که در اوصاف و جهانداری خویش از آتش برزین یاد می‌کند: شب تار جوینده کین منم ..... همان آتش تیز برزین منم
بار دیگر در زمان فرود پسر سیاوش یاد می‌شود. فرود مرزبان قلعه‌ای بود متعلق به افراسیاب اما توس در لشکرکشی آنجا را محاصره کرد و در نبردی سخت فرود بشدت جراحت برداشت و کشته شد. فرود هنگام احتضار از آتش برزین یاد می‌کند: سزاوار این جستن کین منم ..... به جنگ آتش تیز برزین منم
بار سوم در دوران متأخرتر حضور فیزیکی دارد شاید هم برزین دیگر باشد. تنور جنگ ایران و توران شعله‌ور است و در بحبوحه شکست‌ و پیروزی‌ها، برزین در میان نام‌آوران ایرانی حضور دارد: چو شیدوش و رهّام و گستهم و گیو ..... زره‌دار خرّاد و برزین نیو.

جملاتی از کاربرد کلمه برزین

آثار دیگر مازندرانی از سدهٔ نوزدهم مرهون کوشش‌های خاورشناسان و کنجکاوی جهانگردان است: الکساندر خوجکو(۱۸۴۲)، ایلیا برزین(۱۸۵۳)، گریگوری والریانویچ ملگنوف(۱۸۶۱٬۶۸)، برنهارد دارن(۱۸۶۲٬۷۵)، ژاک دمورگان(۱۹۰۴) در تألیفات خویش مقدار قابل توجهی لغات و اصطلاحات و عبارات و اشعار مازندرانی ثبت کرده‌اند.
آتشکدهٔ کشمر یا آتشکدهٔ زرتشت یا آتشکدهٔ آذر برزین‌مهر اولین آتشکدهٔ زرتشتی بود که توسط گستاسپ به درخواست زرتشت در کِشمر (کاشمر) بنا گردید. در بخشی از شاهنامهٔ فردوسی، ماجرای پیدا شدن زرتشت و پذیرفتن دین او توسط گشتاسپ به نظم درآمده که گشتاسب پس از پذیرفتن دین زرتشت، موبدان را به سرتاسر گیتی روانه می‌کند و آذر به آتشکده‌ها (گنبدان) می‌نهد و نخستین آنان، آذر برزین‌مهر است که به کشمر بنیان گذارد و در جلوی آتشکده، سرو بهشتی را کاشت و آن را نماد پذیرفتن دین بهی قرار داد و موبدان را به سرتاسر جهان فرستاد و فرمان داد همه نامداران و بزرگان به سوی آن پرستشکده روی آورند.
چو خراد برزین شنید آن سخن بیاد آمدش کینهای کهن
از آب جود او رودیست صد چون وادی جیحون ز تف تیغ او دودیست صد چون آذر برزین
وی بعد از آقا حسینقلی، نزد شاگرد برجسته او درویش خان، ردیف موسیقی و نواختن تار را آموخت و پس از سه سال موفق به دریافت نشان «تبرزین طلایی» که به شاگردان ممتاز داده می‌شد، شد.
تبرزین‌های تراشیده شده: تبرهای کوچکی که دراویش بر دوش حمل می‌کردند.
در سال ۱۸۱۲ سرهنگ آلبرشت فرماندهی یک هنگ سواره نظام را بر عهده داشت که از اژدهای ذخیره، لنسر و اسکادران هوسار تشکیل شده بود. از ۱۸ تا ۲۰ اکتبر ۱۸۱۲، در جریان پیروزی روسیه بر فرانسوی‌ها و باواریایی‌ها در نبرد دوم پولوتسک، هنگ او ۱۲ اسلحه را ضبط کرد اما او از ناحیه دست راست زخمی شد. در ۲۳ دسامبر ۱۸۱۲ به او نشان درجه ۴ سنت جورج اعطا شد. آلبرشت همچنین در آزار و اذیت گراند آرمی در هنگام عبور از رودخانه برزینا مشارکت فعال داشت. در سال ۱۸۱۲ نیز نشان لئوپولد به او اعطا شد.
برزینا همچنین به دلیل دوستی‌هایی که با دیگر شخصیت‌های فرهنگی چک از جمله مجسمه‌ساز نمادگرا فرانتیشک بیلک، منتقد ادبی، جامعه‌شناس و دانشمند علوم سیاسی، امانوئل چالوپنی، شاعر، نثر نویس و کشیش یاکوب دمل، و فیلسوف و نویسنده مشهور لادیسلاو کلیما، مورد توجه است.
آذربُرزین‌مِهر، در متون مختلف؛ به گونه‌ها، نام‌ها و تعابیر دیگری همچون: آذر مهر، آذر سودی‌مهر، آذر پُرسود، آذر برزین و آذر مهربرزین آمده؛ همچنین در ادبیات پارسی، واژه «برزین» به تنهایی، به جای آذر برزین‌مهر به کار رفته‌است. برزین، همچنین نام چند تن از بزرگان ایران، از جمله: نام پدر جهن در زمان فریدون، نام پسر گشتاسب، نام پدر بهزاد، نام سردار انوشروان؛ و همچنین مهربرزین نام پسر فرهاد یا خراد در زمان بهرام گور و برزمهر، نام یکی از دبیران روزگار اردشیر پاپکان و نام موبدان موبد زمان انوشیروان بوده‌است.
تبرزین نه عقابی صیدپیشه که قوت اوست مغز اهل عدوان
آن موالی نوازد از بر تخت این معادی گدازد از برزین
ارتباط و پیوند نام این آتش (برزین‌مهر) و کشاورزان (دهقانان، برزیگران) شایان توجه است؛ اگر صفت معروف مهر، دارای چراگاه‌های فراخ، را در پیش نگاه داشته باشیم. از این دو امر؛ اهمیت مهر به عنوان ایزد طبقه تولیدکنندگان و کشاورزان روشن می‌شود. نام این آتشکده، از پیشینه دیرین آن حکایت می‌کند؛ برخی از ایران‌شناسان بر این باورند که احتمالاً چنین نامی در عصر میترایی، دوران پیش از زرتشت، وجود داشته‌است.
به عنوان نماد پادشاهی و قدرت، کمان‌ها نقش مهمی در ارتش هخامنشیان ایفا می‌کردند. کمان و تبرزین‌های آن در یک کماندان (گوریتویی) حمل می‌شدند. ایرانیان از گروه‌های مختلف مثل مادها و پارس‌ها در لباس‌های ایرانی محلی خود یا جامه‌های سوارکاری، کماندان حاوی تیر و کمان را با خود حمل می‌کردند. پادشاهان هخامنشی از کمان برای نشان دادن توانایی‌های رزمی و شجاعت خود در حین نبرد و نماد جایگاه خود استفاده می‌کردند. داریوش در بند ۹ فرمان خود می‌گوید «ورزیده هستم، چه با هر دو دست چه با هر دو پا، هنگام سواری خوب سواری هستم. هنگام کشیدن کمان، چه پیاده چه سواره، خوب کمان‌کشی هستم. هنگام نیزه‌زنی، چه پیاده و چه سواره، خوب نیزه‌زنی هستم.»
اجل‌شد گاز و تن‌آهن‌حوادث‌دم‌زمین کوره تبرزین پتک و سرسندان و مرد استاد آهنگر
بعضی نیز به روایت اوستا از جمشید اشاره می‌کنند. گفته‌اند چون جمشید بر خویش غره شد، هر سه فر پادشاهی از او جدا شدند. پس از آن سه آتش مقدس فرنبغ، گشنسب و برزین مهر، به کمک انسان شتافتند. آتش فرنبغ، فر پادشاهی را از دست ضحاک رهایی داد. آتش برزین مهر، جهان را تا آمدن گشتاسب، حامی زرتشت، حفاظت کرد؛ و آتش گشنسب، جهان را تا دوران خسرو، شاه بزرگ کیانی حفظ کرده‌است. در این واقعه نیز آتش اول، همان کاری را کرده، که آترگاتیس کرده‌است.
برای قطع نخل هستی خصم تبرزینی به دستش داد دوران
بخواه جام و بر افروز آذر برزین که پر شمامه کافور شد که و برزن
سبک موبد موبدان را بخواند بران جای خراد برزین نشاند
برفت از بر حوض برزین چو باد بر شاه شد خاک را بوسه داد
هر سو نگری ماهی آراسته برزین هر جا گذری سروی پیراسته بر پا