بردنی

معنی کلمه بردنی در لغت نامه دهخدا

بردنی. [ ب ُ دَ ] ( ص لیاقت ) قابل بردن. قابل حمل :
شتروار سیصد ز گستردنی
ز چیزی که بد شاه را بردنی.فردوسی.ز چیزی که در گنج بد بردنی
ز پوشیدنیها و گستردنی.فردوسی.به اندازه هریکی چیز داد
بپوشیدشان بردنی نیز داد.نظامی.

معنی کلمه بردنی در فرهنگ فارسی

قابل بردن قابل حمل .

جملاتی از کاربرد کلمه بردنی

با خود گفتم که این خود نه قضائیست که با وی بتوان آویخت و این نه بلائیست که از وی بتوان گریخت، شربتی است چشیدنی و ضربتی است کشیدنی، منزلیست سپردنی و راهیست بسر بردنی.
جز نقش نابکار «‌زر» آن‌ هم ز دست غیر دیگر نقوششان همه از یاد بردنی است
او گمان دارد که ایران بردنی است همچو شیره، سرزمینی خوردنی است
برد آنرا که بردنی بد باد گر ز طوفان برو گمان بستند
تا در غم نوشیدنی و خوردنی‌ای هرگز مبر این گمٰان که جان بردنی‌ای
الیس بردنیک (اوکراینی: Бердник Олесь Павлович؛ ۲۷ نوامبر ۱۹۲۶ – ۱۸ مارس ۲۰۰۳ (۷۶ سال)) بازیگر، مقاله‌نویس، و دگراندیش اهل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.
ازین بی‌دانشان جان بردنی هست اگر اندک تجاهل می‌توان کرد
تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته دل بردنی به این رنگ کاریست دست بسته
چو خورشید شد زرد لشکر براند کسی را که نابردنی بد بماند
دست در آستینش‌، دل بردنی نهان داشت امروزش از کف ناز آن بهله را حنا برد
فیض بهار لغزش مستانه بردنی‌ست در شیشه‌های آبله میکن گلاب را