باء. ( حرف ) ب. با. بی. حرف دوم از الفبای فارسی میان الف و پ و حرف دوم از الفبای عربی میان الف و تاء و حرف دوم از ابجد. رجوع به «ب » و «با» شود. - امثال : از بای بسم اﷲ تا تای تمت ؛ از آغاز تا پایان . باء. ( ع مص ) نکاح. ( قطر المحیط ). جماع. ( منتهی الارب ). مباءة. بائة. نکاح کردن. وطی بسیار. مجامعت. مباشرت. آرامش با. || ( ص ) مرد بسیارجماع. ( مهذب الاسماء ). باشهوت. مرد کثیرالجماع. ( آنندراج ) ( غیاث ).
معنی کلمه باء در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی بَاءَ: برگشت - سزاوار شد معنی مَفَازَتِهِمْ: ظفر یافتن و رسیدن به هدفشان - کامیابیشان (مفازة مصدر میمی از فوز به معنای ظفر یافتن و رسیدن به هدف . و در عبارت "وَیُنَجِّی ﭐللَّهُ ﭐلَّذِینَ ﭐتَّقَوْاْ بِمَفَازَتِهِمْ " حرف باء که بر سر این کلمه در آمده بای ملابست و یا سببیت است ، پس فوزی که خدا ... معنی ﭐمْسَحُواْ: مسح کنید (کلمه مسح به معنای کشیدن دست و یا هر عضو دیگری به عنوان لمس کننده به لمس شونده ، بدون هیچ حائلی و با اختیار است ،. مسحت الشیء و مسحت بالشیء هر دو به یک معنا است با این تفاوت که اگر بدون حرف با استعمال شود ، و شیء ملموس را مفعول خود بگیرد ،م... معنی مَسْحاً: مسح کردن - لمس نمودن (کلمه مسح به معنای کشیدن دست و یا هر عضو دیگری به عنوان لمس کننده به لمس شونده ، بدون هیچ حائلی و با اختیار است ،. مسحت الشیء و مسحت بالشیء هر دو به یک معنا است با این تفاوت که اگر بدون حرف با استعمال شود ، و شیء ملموس را مفعول ... ریشه کلمه: بوء (۱۷ بار) «بْاءَ» از مادّه «بَواء» به معنای مراجعت و منزل گرفتن آمده است، ولی ریشه آن به معنای صاف و مسطح کردن یک محل و مکان است; و از آنجا که انسان به هنگام منزل گرفتن محل خود را صاف و مسطح می کند این کلمه به این معنا آمده است، همچنین چون انسان به منزلگاه خویش مراجعت می کند به معنای بازگشت نیز آمده است و در آیه اشاره به این است که آنها مشمول غضب مستمر و مداوم پروردگار می شوند; گویی در خشم و غضب پروردگار منزل گرفته اند. در سوره «آل عمران» کنایه از استحقاق پیدا کردن است، یعنی قوم یهود بر اثر خلافکاری خود، مستحق مجازات الهی شدند و خشم پروردگار را همچون منزل و مکانی برای خود انتخاب کردند. حرف دوم از الفبای عربی و فارسی و حرف جرّ است، اهل لغت از برای آن چهارده معنی گفتهاند. در اینجا بعضی از آنها که مناسب این کتاب است نقل میشود. 1- تعدیه. مثل ، ، در این آیات و امثال آنها چنانکه میبینیم «باء» برای تعدیه فعل آمده است. ممکن است بعضیها در آیاتی نظیر و غیره، «باء» را به معنی مع و مصاحب بگیرند یعنی: موسی با بیّنات آمد! ولی معنای تعدیه بهتر و دلچسب است. یعنی: موسی بیّنات را آورد. 2- تأکید و آن را زائده گویند: ظاهراً زائد به معنای بی فایده نیست بلکه از این جهت که در تغییر معنی کلام مثل تعدیه و غیره نیست، در کلماتی که بعد از ماده «کفی» واقعاند «باء» را زائد گفتهاند مثل ، ، در بیست و هفت محلّ از قرآن که فعل کفی به صورت ماضی آمده، ما بعد همه باء است جز آیه . در صحاح و اقرب الموارد و مجمع البیان «باء» را بعد از کفی زائد گفتهاند. بیضاوی ذیل آیه 45 سوره نساء گوید: باء برای تأکید اتصال به فاعل کفی اضافه میشود. ولی از انصاف نباید گذشت اگر باء در این گونه موارد زائد میبود لازم بود که در «کَفَی اللّهُ الْمؤْمِنینَالْقِتالَ» نیز جایز باشد که بگوییم «کَفی براللّهِ الْمُؤْمِنینَ القتال» و این جایز نیست و معنی درست در نمیآید ما دراینجا قول راغب و زجّاج را اختیار میکنیم که گفتهاند: کَفی در مواردی که بعد از آن باء آمده به معنای «اِکْتَفِ» است «کَفی براللّه شهیداً» یعنی کفایت کن و بس کن به خدا در گواهی «اِقْرَؤْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیِوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً» بخوان کتاب خود را و بس کن به نفس خود در حسابگری بر خود. در این صورت باء برای تعدیه است و اتفاقاً معنای آیات کاملاً درست و دلچسب در میآید وانگهی باء در صورتی بعد از کفی میآید که ما بعد آن منصوبی در معنای حال باشد (مثل حسیباً،شهیداً، ولیّاً نصیراً در آیات گذشته) چنانکه راغب گفته است پس صحیح این است که کفی در این گونه موارد در جای «اکتف» است چنانکه فعل تعجّب «اَحْسِنْ بِیزید» و معنایش این است: «اِکْتِفِ باللّه شهیداً». طبرسی در ذیل آیه 45 از سوره نساء فرموده: درباره دخول باء بلفظ اللّه دو قول است یکی تأکید اتصال، دوّمی به قول زجاج: «کَفی باللّه ولیّاً» در معنی «اِکْتِفوا باللّه» است یعنی بس کنید به خدا در ولایت. پس این که گفتهاند: باء در فاعل کفی و باء در آن زائد است صحّت ندارد، باء در این گونه موارد زائد نیست بلکه برای تعدیه است. و نیز گفتهاند باء در مفعول زائد میآید مثل «بِاَیْدیکُم» را مفعول «لا تُلْقُوا» و باء آن را زائد گفتهاند چنانکه اقرب الموارد و طبرسی و بیضاوی تصریح کردهاند. راغب گوید: صحیح آنست که معنای آیه «لا تُلقوا النْفُسِکُم بِاَیْدیکُم اِلَی التَّهْلُکَةِ» باشد مفعول حذف شده به جهت دلالت بر عموم زیرا نه هلاکت خویشتن جایز است و نه دیگران و اگر «انفسکم» ذکر میشد دلالت بر عموم نمیکرد. طبرسی این قول را از دیگران نقل کرده و گوید: گفتهاند آیه در معنی «لا تذهْلِکُوا اَنْفُسِکُمْ براَیْدیکُمْ» است و دخول باء برای دلالت به این معنی میباشد. این سخن کاملاً صحیح است و باءِ زائد نیست نظیر باءِ در اینجا به معنی سبب و علّت است همچنین در آیه «ما نحن فیه» یعنی به سبب کارهائیکه با دست خود انجام میدهید خودتان را به مهلکه نیاندازید. کلمه «تنبت» را هم از باب نصر ینصرو هم از باب افعال خواندهاند در صورت اوّل باء در «بِالدُّهْنِ» به معنی مع و مصاحبت است یعنی میوه و ثمره آن با روغن میروید و شاید برای تعدیه باشد. و در صورت دوّم برای تعدیه است یعنی: روغن را میرویاند بنا بر آنکه فعل را لازم بگیریم چنانکه در «اَنْبَتَ البَقْلُ» بقل را فاعل «انبت» و آنرا لازم گفتهاند. و در هر صورت باء زائد نیست مراد از درخت طور سیناء درخت زیتون و مراد از صِبغ خورش طعام است چون روغن زیتون را هم در روغن مالی بدن مصرف میکنند و هم در خورش و «شجرة» عطف به آیه سابق است: و به وجود آورد برای شما درختی را که در طور سیناء است و میوهاش با روغن و خورش خورندگان میروید. 3- مع (مصاحبت) ، ای نوح به سلام و برکات پیاده شو به سلامت داخل بهشت شوید. 4- ظرفیّت مگر آل لوط که وقت سحر نجاتشان دادیم. ، بعضیها باء را در «بها» به معنی «من» گفتهاند «یشرب منها عباداللّه». طبرسی «بها» را مفعول «یشرب» و باء را زائد گرفته و از فراء نقل کرده «شَرِبَها وَ شَرِبَ بها» در معنی یکی است. ناگفته نماند: نظیر این آیه در سوره دیگر آمده ما ابتدا هر دو را نقل میکنیم بعد نظر خود را اظهار میداریم . . در آیات اوّل «عیناً» راجع به «کافور» است یعنی کافور چشمه ایست که بندگان خدا میآشامند، پس ابرار «اصحاب یمین» از شرابی میآشامند که آمیخته به کافور است ولی عباداللّه «مقرّبین» از خود آن چشمه که مقداری از آن به شراب ابرار آمیخته است، مینوشند در آیات دوّم «عیناً» راجع به «تسنیم» است اگر آن مثل کافور نوشیدنی باشد، معنی همان است که در آیات اوّل گفته شد و اگر نام چشمه باشد در اینصورت «عیناً» بیان آنست یعنی تسنیم چشمه ایست که مقرّبون مینوشند. در این آیات نیز مال ابرار شرابی است آمیخته به شراب چشمهای که مخصوص مقرّبین میباشد، و مقرّبین در آیات دوّم همان «عباداللّه»اند که در آیات اول واقع اند و ابرار در هر دو یکی اند و با مراجعه به سوره واقعه که اهل قیامت را به سه دسته سابقون، اصحاب یمین، و اصحاب شمال تقسیم کرده میدانیم که مراد از «ابرار» اصحاب یمین و از عباداللّه و مقرّبین همان سابقون اند و شراب ابرار آمیخته از چشمهای است که به مقرّبین اختصاص دارد. در هر دو آیه «بها» برای تعدیه است زیرا از فرّاء نقل شد که فعل: شرب هم بنفسه و هم با باء متعدی میشود در نهج البلاغه آمده «قَدْذاقُوا حَلاوَةِ مَعْرِفَتِهِ وَ شَرِبُوا بِالْکَاْسِ الروّیَةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ» خطبه 81 و نیز آمده «وَتَرَکُوا صافِیاً و شَرِبُوا آجِناً» خطبه:142. چنانکه ملاحظه میشود: شرب بنفسه و با باء هر دو آمده است درباره حرف باء مطالب دیگری نیز هست طالبین به کتب ادب مراجعه کنند.
جملاتی از کاربرد کلمه باء
البته این کلمه در زبان عربی نیز گاهی با تلفظ فارسیاش (ضم باء و سکون واو و فتح یاء) به کار میرود.
وکالة الأنباء الأردنیة - جلسة اولی فی بروکسل لأصدقاء الأردن فی البرلمان الأوروبی[پیوند مرده]
اسفند؛ از ولایتهای دوازدهگانه ربع نیشابور خراسان بزرگ؛ بنا به گفته یاقوت حموی، کوره (ناحیه) بزرگی است از نواحی نیشابور و مرز آن از مرجالفضاء (مرجالخطباء) تا حدود زوزن و بوزجان بوده و هشتاد و سه قریه دارد. او در ادامه میگوید که عبدالله بن عامر، لشکر خویش را در همین منطقه فرود آورد و از آن روی که سرما بر آنها فشار آورد به نیشابور بازگشتند. اسفند، در تاریخ الحاکم، ولایتی آباد که در آن مرغزاهایی است توصیف شده و محمد مقدسی آن را رستاقی کوچک و کممیوه معرفی مینماید که جاده مرو از میان آن میگذرد. در «الانساب» سمعانی، ابوطلحه سرکت از اهالی اسفند، معرفی شدهاست.
تذکر، ان الخضر قال: «بین العبد و بین مولاه الف مقام». و کذلک ذکر عن ذوالنون المصری و بایزید البسطامی و الجنید و ابیبکر الکتانی رضیاللّه عنهم اجمعین. قال ذوالنون: «الف علم»؛ قال بایزید و قال الجنید، قدس سرهما: «الف قصر»؛ قال ابوبکر الکتانی: « الف مقام». قال اللّه تعالی: «افمن اتبع رضواناللّه کمن باء بسخط من اللّه» الی قوله: « هم درجات».
علی بن مُنجب بن سلیمان شهرتیافته به ابن مُنجِب صیرفی (۱۰۷۱ - ۱۱۵۵م) کاتب و تاریخنگار مصری بود. از آثار او «الإشارة إلی من نال الوزارة»، «فنون دیوان الرسائل»، «إنباء الهصر بأبناء العصر». نیز کمی شعر عادی از او به جا مانده است.
وَ قَدِمْنا، یعنی قصدنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ ممّا کانوا یقصدون به التّقرّب الی اللَّه تعالی و یعتقدونه طاعة فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً باطلا، لا ثواب له، لانّهم عملوه للشیطان. و الهباء دقاق التّراب ، و المنثور المتفرّق.
شارجه همچنین دارای سه شهر در کرانه دریای عمان است که از بدنه اصلی خاک امارت شارجه جدا هستند. نام این شهرها خور فکان، خور کلباء و دِبا الحُصن است. مهمترین واحه شارجه ذَید نام دارد که دارای زمینهای کشاورزی حاصلخیزی است.
ز آباء خویش اگر تو فزون نامدی بهقدر میدان که مر تو راست ز بوزینگان کمی
ابویعلی محمد بن حسن شریف جعفری، (درگذشته ۴۶۳ ق) از نوادگان جعفر طیار و از متکلمان شیعه در بغداد بود. او پس از تکمیل مقدمات نزد علمای خاندانش، به حوزه درس شیخ مفید ملحق گردید و از حواریین و اصحاب خاص شد. جعفری پس از مرگ شیخ مفید، کرسی تدریس و فتوی و رهبری شیعیان را در بغداد به دست گرفت. از او آثار بسیاری بر جای مانده که الحجة فی الامامة، نَزهةُ النّاظر و تنبیهُ الخاطر، اخبار المُختار و ایمان آباءُالنّبی و... از آن جملهاند.
یکبار در عید جامهٔ سیاه پوشیده بود و نوحه میکرد گفتند امروز عید است ترا جامه چرا سیاهست گفت: از غفلت خلق از خدا و او خود در ابتدا قباء سیاهداشت تا آنگاه که پرتو جمال این حدیث بر وی افتاد جامهٔ سیاه بیرون کرد و مرقع درپوشید گفتند ترا بدینجا چه رسانید گفت: سیاهی بر سیاهی تاما در میان فروشدیم.
ویلفرد مادلونگ پس از بررسی گزارشهای سیف بن عمر در مورد نقش ادعایی عبدالله بن سباء در شورش علیه عثمان و ظهور شیعه، اظهار میدارد: «کمتر تاریخدان مدرنی افسانهی سیف درباره ابن سباع را میپذیرد.
از نخستین خلقت بر اوصیا خاتم شدی فخر آباء کرام خویش در عالم شدی
اینست که رب العالمین گفت: وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ برحبها و سعتها. و الباء للحال ای رحبته، و المعنی لم تجدوا موضعا لفرارکم عن اعدائکم.
«قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ» (۵۳) گفتند پدران خویش را پرستگاران آن یافتیم.
یرکض خیل المنی بعرصتها فلی یرود هباء بغداد
پس از این دوره او به عنوان خبرنگار به سراسر اروپا و اکثر پایتختهای اروپایی سفر کرد. این سفرها باعث کشف سرچشمههای ادبی جهان و کشف جهان ادبی خودش شد. مجموعهٔ لیلالغرباء (شام غریبان) را در ۱۹۶۶ منتشر کرد که بازتابندهٔ تجربیات او از این کشفیات نو و بلوغ حرفهای اوست. منتقدان ادبی بزرگی نظیر محمود أمین العالم به تعریف و تمجید از این اثر پرداختند.
معجم الأدباء (به معنای: فرهنگنامهٔ ادیبان)، با عنوان اصلیِ «إرشادُ الأریبِ إلیٰ معرِفةِ الأدیب»، کتابی نوشتهٔ یاقوت بن عبدالله حموی است که مجموعه زندگینامهٔ ۸۰۰ تن از افراد مرتبط با ادبیات عربی را در ۳۳ رده دربرمیگیرد: «نحویان»، «لغتشناسان»، «نسبشناسان»، «اخباریان»، «تاریخنویسان»، «نسخهنویسان»، «کاتبان»، «رسالهنویسان»، «خوشنویسان». یاقوت حموی برای نگارش این اثر از حدود ۲۵۰ منبع سود جسته است، مانند الفهرست (ابن ندیم)، یتیمة الدهر، تاریخ بغداد (خطیب)، تاریخ دمشق از ابن عساکر، طبقات النّحویّین از ابوبکر زبیدی. او از بیستسالگی نوشتن این اثر را با بهرهبردن از سخنان معاصران خود آغاز کردهاست.