معنی کلمات "فرهنگ معین" - صفحه 14
- برزنده
- بردمیده
- بنکدار
- بنکن
- بنگره
- بنگله
- به سر رسیدن
- بلمه
- بلندبالا
- بلندکردن
- بنه کن
- بنوت
- بنچاق
- بلاشرط
- بلاچین
- بلبال
- بلخم
- بلسک
- بلغاء
- بلغونه
- بطی ء
- بغاوت
- بل گرفتن
- برسام
- برساوش
- بدرود گفتن
- بداهت
- بهرمه
- بهروج
- بهیار
- بهیه
- به هم خوردن
- بهار نارنج
- بهاز
- بنساله
- بشوریدن
- بشنگ
- بشخوار
- بشاک
- بسیجیده
- بسي
- بسغ
- بسراق
- دی به آذر
- دژمان
- دژک
- دک زده
- دکیسه
- دولک
- دوپهلو
- دوکارد
- دوغو
- دوغبا
- دوسیه
- دورگیر
- دوستدار
- دیوپا
- دیویزیون
- دیگ پختن
- ذابل
- ذات الریه
- ذات الصدور
- دین پژوه
- دیوان نویس
- دیوانخانه
- دیودل
- دژآهنگ
- دِون
- دِرُم
- دِرَن
- ديگ
- دير
- رزمجویی
- رزمناو
- رزمکار
- رسغ
- رسم الخط
- رسمالخط
- رزاز
- رزم آزمودن
- رخچ
- ردائت
- رهیق
- رو انداختن
- رو دادن
- رواء
- رواتب
- رهبانیت
- رمضاء
- رموک
- رمکان
- رنگ آوردن
- رنگ شدن
- رفتگر
- رفقاء
- رفلکس
- رفیده
- رفیق باز
- رگ خفتن
- رگ نهادن
- ریاع
- ریشیدن
- ریعان
- رویگر
- زواده
- زواید
- زودرنج
- زور آوردن
- زور زدن
- زوراء
- زوزه
- زنویه
- زنگ تفریح
- زنگدان
- زنگی مزاج
- زنسالاری
- زبان دادن
- سازگر
- ساستا
- ساغرکشی
- سارخک
- سارنگ
- سارونه
- بد انداختن
- بد بردار
- روی دیدن
- روشندان
- رومال
- روانکاوی
- روزیدن
- روشن فکر
- روشن قیاس
- روشن گری
- رمارم
- رمام
- رمبیدن
- دربازکن
- درجه دار
- در جوال کردن
- در پیش کردن
- دجاله
- دجاج
- دبیب
- ريو
- رقود
- رهیافت
- روشن بینی
- روغان
- روپوشه
- رویانیدن
- رعناء
- رعي
- رغادت
- رغایب
- رفاده
- رقت بار
- رقم آموز
- رعاف
- رعاع
- رضخ
- رضایتبخش
- رضایتبخش
- زاگاب
- زاکون
- زاغ پا
- زاغور
- زاغچه
- زاغکی
- زاقدان
- زالزالک
- زامهران
- زاد بر زاد
- زاد و رود
- زاد و ولد
- زاغ دل
- زاغ سار
- زاغ فعل
- ریمل
- ریمیا
- زابرا
- ستایشگاه
- سجاحت
- سحابه
- سحیق
- سخافت
- سامک
- ستاره دنباله دار
- ستاغ
- زاج سور
- زاولانه
- زیرسیگاری
- زگالاب
- زکاره
- زکاب
- زي
- زونکن
- زهتاب
- زهازه
- دسته فراش
- دستپاچگی