فاعلم یا سلمان بأنّا نشهد فی مقام توحید الذّات بأنّه واحد فی ذاته ولم یزل کان مستویا علی عرش التّوحید وکرسی التّفرید ولم یکن معه من شیء ولن یذکر عنده من أحد وهو الباقی القائم العزیز الکریم ولم یزل کان فی قیّومیّة ذاته ولم یکن معه ذکر شیء ولا عرفان نفس ولا توحید أحد إلّا أن یکون بمثل ما قد کان فی أزل الآزال لا إله إلّا هو العزیز الحکیم وانقطعت عن هذا المقام عرفان العرفاء وبلوغ البلغاء لأنّ دونه معدوم عنده ومفقود لدیه وموجود بأمره لا إله إلّا هو له الأمر والخلق وأنّه کان علی کلّ شیء خبیر.
تا محمد بن عبده الکاتب که دبیر بغرا خان بود و در علم تعمقی و در فضل تنوقی داشت و در نظم و نثر تبحری و از فضلا و بلغاء اسلام یکی او بود گفت:
هیهات و البلغاء الماد حون وان اطروا بکل لسان عد فی بکم
چون به کرمانشاهان رسید روز آدینه خطبهای کرد که در فصاحت از ذروهٔ اوج آفتاب در گذشته بود و به منتهای عرش و علیین رسید. در اثناء این خطبه از بس دلتنگی و غایت ناامیدی شکایتی کرد از آل سلجوق که فصحاء عرب و بلغاء عجم انصاف بدادند که بعد از صحابهٔ نبی رضوان الله علیهم اجمعین که تلامذهٔ نقطهٔ نبوت بودند و شارح کلمات جوامع الکلم هیچ کس فصلی بدین جزالت و فصاحت نظم نداده بود.
انی عیالالله فی فضل النهی و عیال فضلی عصبة البلغاء
ضماد چون بشنید از وی شیفته آن سخن گشت، گفت: اعد علیّ، فأعاد. پس گفت: و اللَّه لقد سمعت قول الکهنة و السّحرة و الشعراء و البلغاء، فما سمعت مثل هذا الکلام قط! هات یدک ابایعک، فبایعه علی الاسلام. فقال: و علی قومی، فقال: و علی قومک.