زواده

معنی کلمه زواده در فرهنگ معین

(زَ دِ ) [ ع . ] (اِ. ) زاد و توشة سفر.

معنی کلمه زواده در فرهنگ عمید

۱. زاد، توشه.
۲. توشۀ سفر.

معنی کلمه زواده در فرهنگ فارسی

( اسم ) زاد و توشه سفر .

معنی کلمه زواده در ویکی واژه

زاد و توشة س

جملاتی از کاربرد کلمه زواده

بر در ما کن اقامت و به سگان ده بر سر این کو، زوادهٔ سفرت را
ای عزیزان! قصهٔ بلبل بشنوید و صورت حال خود بدان جمله حمل کنید، و بدانید که هر حیاتی را مماتی از پی است، و هر وصالی را فراقی در عقب، صاف حیات بی‌دُرد نیست، اطلس بقا بی بُردِ فنا نه، اگر قدم در راه طاعت می‌نهید ان الابرار لفی نعیم برخوانید که جزای شماست، و اگر رخت در کوی معصیت می‌کشید و ان الفجّار لفی جَحیم برخوانید که سزای شماست. در بهار دنیا چون بلبل غافل مباشید و در مزرعهٔ دنیا به زراعت اطاعت اجتهاد نمایید که الدنیا مزرعة الاخرة تا چون صرصر خزان موت در رسد، چون مور با دانه‌های عمل صالح به سوراخ گور در آیید. کارتان فرموده‌اند، بی‌کار مباشید تا در آن روزها که شهباز اذا وقعت الواقعة پرواز کند و پر و بال لیس لوقعتها کاذبة باز کند، و کوس القارعه بجنباند از تبش آفتاب قیامت مغزها در جوش آید، و از هیبت نفخهٔ صور دلها در خروش، معذور باشی و پشت دست تحسّر به دندان تحیّر نبری که چنین روزی در پیش داری و جهد کنی که در این ده روزه مهلت زواده‌ای حاصل کنی و ذخیره‌ای بنهی که روز قیامت روزی باشد که خلایق زمین و ملائکهٔ آسمان متحیر و متفکر باشند، و انبیا لرزان و اولیا ترسان و مقربان و حاضران مستعان.
می روند بجان نه سوار و نه پیاده، بی دل و دلداده، بی مرکب و زواده ،بر قدم توکل، بر مالک جزو و کل، پس آن دانا خداوند، شمارِ جان نثار تمام عیار، آن بندگان را در نسخهٔ علم قدیم خود، یک به یک، ذره به ذره، موی به موی، نشمرده باشد و ننوشته باشد؟! که:« و نکتب ما قدموا و آثارهم»و چون شمرده باشد و نوشته باشد قدمها ودمها و ندمهای اولیان و آخریان را، پس آن عادل خداوندی که زخم تیر عدلش بر آماج اصابت، موی را دو نیم کند، چون روا باشد از عدلِ چنین عادلی از انصاف چنین منصفی که این یک عامل را صد دهدو صدهزار دهد وآن عامل را که او همین کار کرده باشد، یکی دهد! یا رسول الله! ای مشکل گشای اهل آسمان وزمین، ای «رحمةً للعالمین» ،مشکل ما را حل فرما که مشکل گشای مشکلات اهل آسمان و زمین امروز تویی. شعر: